تاريخ : یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:, | 14:25 | نویسنده : حسینعلی بامری
ربط واقعۀ غدیر با سفر علی (ع) به یمن ربط واقعه غدیر با سفر علی (ع) به یمن پرسش: آیا ایجادواقعه غدیر برای رفع کدورت اصحاب از علی (ع) بود؟ پاسخ: پاسخ اجمالی: در کتاب روض الجنان مرحوم ابوالفتوح رازی مطلبی که بیان کرده اید موجود نیست. علاوه بر این که، مربوط دانستن شکل گیری واقعۀ غدیر به دلتنگی برخی از اصحاب از امام علی (ع)، دارای اشکالات متعددی است که در پاسخ تفصیلی آمده است. پاسخ تفصیلی: نویسندۀ کتاب فرهنگ فرق اسلامی در صفحۀ (273) و ذیل عنوان "شیعه" حدیث "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" را می آورد و می گوید: همۀ مورخان شیعی و سنی این حدیث را در واقعۀ غدیر خم نقل کرده اند، منتها مورخان عامه [1] آن را مربوط به نارضایتی لشکریان حضرت علی (ع) از او می دانند، ولی محدثان خاصه (شیعیان) بنابر آیۀ 3 سورۀ مائده: "الیوم اکملت لکم دینکم.."، حدیث غدیر را دلیل جانشینی علی (ع) می دانند. [2] سپس در سؤال نوشته اید: مرحوم ابوالفتوح رازی در تفسیر روض الجنان با توجه به این که از مفسران شیعی است، همین مطلب اهل سنت را تأیید کرده است؛ یعنی پیامبر گرامی اسلام (ص) به جهت رفع کدورت مسلمانان از علی (ع)، در غدیر خم فرمود: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه". این ادعا از دو منظر قابل مناقشه است؛ اول آن که آیا دادن چنین نسبتی به مرحوم ابوالفتوح رازی و کتاب تفسیر وی صحیح است. دوم آن که آیا چنین تحلیلی نسبت به واقعۀ غدیر درست است؟ یک. متن ابوالفتوح رازی در تفسیر شریف روض الجنان از این قرار است: "چون علی (ع) با عده ای از یمن بر می گشت، آن عده بدون اجازۀ وی و قبل از عرضۀ آنها به رسول خدا، لباس های قیمتی را پوشیدند. حضرت به آنان اعتراض کرده و وادارشان کرد که لباس ها را از تن بیرون آورند، قوم را آن خوش نیامد زبان در او دراز کردند او بیامد و حلّه‏ها (لباس ها) به رسول سپرد، ایشان شکایت علی به رسول کردند از آن که در دلشان بود. رسول - علیه السّلام- گفت: صواب کرد! چون امساک نکردند (و به نیش و کنایه ها ادامه دادند)، رسول- علیه السّلام- به منبر آمد و خطبه کرد و گفت: "ارفعوا السنتکم عن علیّ فانّه خشن فی ذات اللّه غیر مداهن فی دینه‏"؛ زبان از علی کوتاه کنید که او مردی درشت است در ذات‏ خدای و مداهنه نکند در دین خدای. مردمان چون خشم رسول- علیه السّلام- و مبالغه او بدیدند زبان کوتاه کردند". [3] وی سپس در ادمه می گوید: "چون رسول- علیه السّلام- حجّ بگزارد و آن حجّ وداع بود و برگشت در راه به جایی رسید که آن را غدیر خم گویند و آن مفرق الطّرق بود که از آن جا مردم پراگنده شدندی و آن نه منزل بود و صلاحیّت نزول نداشت. جبرئیل آمد و زمام ناقه رسول بگرفت، گفت: خدای تعالی تو را می‏فرماید که این جا فرود آی‏ ... سپس فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، بار خدایا هر که او را دوست دارد دوستش دار و هر که او را دشمن دارد دشمنش دار و هر که ناصر او باشد ناصرش باش، و هر که خاذل او باشد مخذولش کن‏. ... آن گه صحابه را فرمود و مسلمانانی که حاضر بودند تا فوج فوج می‏شدند و او ]امام علی[ را تهنیت می‏کردند و بر او سلام می‏کردند بامرة المؤمنین تا جمله صحابه و حاضران تهنیت بکردند، آنگه زنان خود را فرمود تا برفتند و تهنیت کردند". [4] همان طور که مشاهده می کنید چنین مطلبی که پیامبر واقعه غدیر خم را به جهت رفع کدورت مسلمانان از علی (ع) بر پا کرده باشد، در این تفسیر وجود ندارد. دو. اهل سنت برای این که آیه مورد بحث ( آیۀ 3 سورۀ مائده) را از مسیری که دلخواه آنان نیست خارج کنند، به چند توجیه تمسک کرده اند. اول. آن که نزول این آیه را در روز عرفه بدانند. [5] البته عده متعددی از آنان این قول را قبول نداشته و نزول آن را در روز عید غدیر خم می دانند. [6] کسانی که قائل اند این آیه در شأن علی (ع) و در روز هیجده ذی الحجه نازل شده است، سعی در انحراف محتوایی و لغتی این آیه و خطبه غدیر خم کردند. از جمله این ادعاها، خارج کردن کلام رسول الله (ص) از هدفی است که به خاطر آن خطبه غدیر بیان شده است. آنان چنین توجیه کردند که فرمایشات پیامبر در واقعۀ غدیر خم دربارۀ علی (ع) به علت دلخوریی بود که بین علی (ع) و دیگر اصحاب به خاطر واقعۀ تصرف در لباس های قیمتی توسط همراهان علی (ع) پیش آمده بود. [7] این ادعا از چند جهت قابل خدشه و مردود است. 1. واقعۀ بازگشت علی (ع) از سفر یمن و دلخوریی همراهانش از او در ابتدای مراسم حج بود؛ چرا پیامبر (ص) برای رفع کدورت، چندین روز بعد، یعنی در هیجده ذی الحجه و آن هم نه در مکه، بلکه در میان راه، امام علی (ع) را تأیید کند؟! 2. این واقعه بین امام علی (ع) و تعداد اندک از کسانی که همراه او بودند اتفاق افتاد؛ چرا پیامبر (ص) چنین واقعه کوچکی را بخواهد بین همۀ مسلمانان مطرح کند. ایشان می توانست همین مطالب یا مطالب زیادتر دیگری را در بین آن جمع مطرح کند و از امام علی (ع) دفاع کند. اصولا چرا دلگیری یک عده از انسان هایی که در صورت دیدن رفتار عادلانه آن قدر از شخصی همانند امام علی (ع) دلگیر می شوند را به پای همۀ مسلمانان و اصحاب پیامبر گرامی اسلام (ص) بگذاریم!؟. علاوه بر این که طبیعتاً از دید دیگران که احتمال داشت با تصرف همراهان امام علی (ع) به آنان نصیبی از این لباس های گران قیمت نرسد، عمل امام علی (ع)، عملی مقبول و در جهت عدالت بود، بنابراین غیر از همراهان امام علی (ع) بعید است کس دیگری از این عمل امام علی (ع) ناراضی باشد که پیامبر بخواهد با اعلان عمومی همه را از امام علی (ع) راضی کند. 3. چرا خود پیامبر (ص) در تمام خطبۀ طولانی غدیر، هیچ گاه علت بیان این خطبه در آن شرایط مکانی و زمانی سخت را دلگیری اصحاب از حضرت علی (ع) بیان نمی کند و حتی کوچک ترین اشاره ای به آن ندارد. 4. با نگاهی به خطبۀ غدیر به خوبی فهمیده می شود که هدف اصلی پیامبر (ص) چیزی فراتر از این موضوع بوده است. [8] "ای مردم، علی را (بر دیگران ) فضیلت دهید. هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است و هر علمی را که آموخته ام در امام المتقین جمع نموده ام. و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموخته ام. اوست "امام مبین " که خداوند در سوره یس ذکر کرده است: (وَ کُلَّ شَیْیءٍ اَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ)، (و هر چیزی را در امام مبین جمع کردیم.) ای مردم، از او (علی ) به سوی دیگری گمراه نشوید، و از او روی بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و به آن عمل می کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهی می نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده ای او را مانع نمی شود. او(علی)اوّل کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و هیچ کس در ایمانِ به من، بر او سبقت نگرفت. اوست که با جان خود در راه رسول خدا فداکاری کرد. اوست که با پیامبر خدا بود در حالی که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمی کرد. اوّلین مردم در نماز گزاردن، و اوّل کسی است که با من خدا را عبادت کرد. از طرف خداوند به او امر کردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالی که جانش را فدای من کرده بود در جای من خوابید. ای مردم، او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است. ای مردم، او از طرف خداوند امام است، و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد. حتمی است بر خداوند که با کسی که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابی شدید تا ابدیّت و تا آخر روزگار معذّب نماید. پس بپرهیزید از اینکه با او مخالفت کنید و گرفتار آتشی شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند و برای کافران آماده شده است". در فقراتی دیگر از این خطبۀ طولانی صحبت از امامت علی (ع) و فرزندانش است امری که وجهی برای رفع کدورت ندارد. ایشان می فرماید: " ای مردم، علی و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین های خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند." 5. این مطلب که بیان خطبۀ غدیر برای رفع کدورت مسلمانان از علی (ع) بوده است، صرفا یک تحلیل و بدون ارائه شواهد و قراین است. 6. بر فرض این تحلیل، اصولاً چرا پیامبر (ص) نسبت به دلگیری اصحاب از علی (ع) آن قدر حساس باشد که مسلمانان را در میانۀ راه جمع کند و بر صفات و عدالت جویی علی (ع) و صحت قضا و حکم او در مورد دیگران تأکید کند؟ بنابراین، چنین تحلیلی از واقعۀ غدیر خم صرف نظریه پردازی است و طَرفی از حقیقت ندارد. ________________________________________ [1] قابل توجه است چنین برداشتی از واقعۀ غدیر خم و ارتباط آن با دلخوری اصحاب از امام علی (ع)، مطلبی است که آن را جز در کتاب تفسیر آلوسی ندیدیم. [2] مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 273 و 274،بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1384. [3] ابولفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 64 و 65، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1408 هجری. [4] همان، ص 66، 67، 68، با تلخیص. [5] القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر (ابن کثیر)، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 29، دار طیبة للنشر والتوزیع،1420هجری. [6] همان، ص 28؛ [7] از جمله کسانی که چنین ادعای کرده است و گمان کرده که کلامش فصل الخطاب مطلب است، سید محمود آلوسی در کتاب تفسیر "روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی" است. نک: تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 68، ذیل آیه "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک". [8] برای آگاهی از متن خطبۀ غدیر به سؤال 1954 (سایت: 1998) مراجعه کنید. Tags: پاسخ به شبهات وهابیت

تاريخ : یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:, | 14:18 | نویسنده : حسینعلی بامری
آیا پیامبر اکرم(ص) ازدواج موقت را تحریم و نهی فرموده است؟ این مطلب کاملا مخالف روایات و اسناد تاریخی مورد تایید شیعه است. گرچه در برخی منابع اهل سنت آمده است که پیامبر (ص) در خیبر از متعه نهی نمود(علامه امینی، ترجمه الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، تهران، چاپ چهارم، ج‏12، ص56)، اما این امر حقیقت ندارد، زیرا این مطلب خلاف سیره پیامبر و روایات می باشد. در روایات متعدد تاکید شده است که این مساله در زمان رسول خدا (ص) مطرح بود و این امر ادامه داشت تا اینکه عمر از آن نهی کرد (ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية،1374 ش، ج3 ، ص 337 به بعد). افزون برآن منابع اهل سنت در اینکه پیامبر (ص) متعه را در کدام زمان ودر کدام حادثه نهی کرده است اختلاف دارند. این اختلاف نیز نشان از عدم صحت آن دارد . علامه امینی به این اختلاف اهل سنت اشاره نموده و موارد اختلاف آنان را اینگونه می نویسد: 1- متعه در اوّل اسلام جايز بود رسول خدا روز خيبر از آن نهى كرد. 2- مباح نبود مگر براى ضرورت و ناچارى در اوقاتى سپس حرام شد آخر سال حجه الوداع 3- مباح بود و در غزوه تبوك از آن نهى شد. 4- سال اوطاس مباح شد پس از آن نهى شد . 5- در حجه الوداع (حج آخرين پيامبر) مباح شد و بعد از آن نهى شد. 6- مباح بود در سال فتح مكه از آن نهى شد. 7- هرگز حلال نشد مگر در عمرة القضا. 8- در صدر اسلام و سال اوطاس و روز فتح مكه و عمره القضا مباح و حلال بود و در روز خيبر و غزوه تبوك و حجة الاسلام حرام گرديد. 9- مباح شد. سپس نسخ شد. پس از آن مباح شد بعد از آن نسخ شد. سپس مباح شد آنگاه نسخ شد. (علامه امینی، همان) برخی اهل سنت ادعا نموده است که حکم متعه نسخ شده است. در تفسیر نمونه آمده است: اما جالب توجه اينكه رواياتى كه در باره نسخ حكم مزبور ادعا مى‏كنند كاملا مختلف و پريشان است، بعضى مى‏گويند خود پيامبر ص اين حكم را نسخ كرده و بنا بر اين ناسخ آن، سنت و حديث پيامبر (ص) است و بعضى مى‏گويند ناسخ آن آيه طلاق است:" هنگامى كه زنان را طلاق داديد بايد طلاق در زمان مناسب عده باشد" در حالى كه اين آيه ارتباطى با مسئله مورد بحث ندارد. زيرا اين آيه در باره طلاق بحث مى‏كند در حالى كه ازدواج موقت طلاق ندارد ...قدر مسلم اين است كه اصل مشروع بودن اين نوع ازدواج در زمان پيامبر (ص) قطعى است و هيچ گونه دليل قابل اعتمادى در باره نسخ شدن آن در دست نيست... جالب اينكه در صحيح ترمذى كه از كتب صحاح معروف اهل تسنن است و همچنين از" دارقطنى" چنين مى‏خوانيم: كسى از اهل شام از عبد اللَّه بن عمر در باره حج تمتع سؤال كرد او در جواب صريحا گفت اين كار، حلال و خوب است مرد شامى گفت: پدر تو از اين عمل نهى كرده است عبد اللَّه بن عمر برآشفت و گفت اگر پدرم از چنين كارى نهى كند و پيامبر (ص) آن را اجازه دهد آيا سنت مقدس پيامبر (ص) را رها كنم و از گفته پدرم پيروى كنم؟ برخيز و از نزد من دور شو! نظير اين روايت در باره ازدواج موقت از" عبد اللَّه بن عمر" از صحيح ترمذى به همان صورت كه در بالا خوانديم نقل شده است. حكم در زمان پيامبر(ص) هرگز نسخ نشد، بلكه در زمان عمر از آن نهى گرديد، بنا بر اين طرفداران نسخ بايد پاسخى براى اين همه روايات پيدا كنند. مشكل ديگر اينكه: رواياتى كه حكايت از نسخ اين حكم در زمان پيامبر (ص) مى‏كند بسيار پريشان و ضد و نقيضند، بعضى مى‏گويد: در جنگ خيبر نسخ شده، و بعضى ديگر در روز فتح مكه، و بعضى در جنگ تبوك، و بعضى در جنگ اوطاس، و مانند آن. بنا بر اين به نظر مى‏رسد كه روايات نسخ، همه مجعول بوده باشد که این همه بایکدیگر تناقض دارند. (ناصر مکارم شیرازی،همان، ص 37 3 به بعد.) Tags: پاسخ به شبهات وهابیت

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 14:50 | نویسنده : حسینعلی بامری
: . به فرض که خطایی صورت پذیرد، چه کسی گفته است که هر خطایی شرک است؟! شرک از معنا و مفهومش پیداست که یعنی «شریک قرار دادن شخص یا چیزی با خدا». دلیل نمی‌شود که هر خطا یا حتی معصیتی نیز شرک باشد. خداوند رحمان و رحیم در یک آیه می‌فرماید که جمیع گناهان را (البته نه حق الناس و گناه بدون توبه را) می‌بخشم، در جای دیگر می‌فرماید که شرک و نیز یأس از رحمتم را نمی‌بخشم. یعنی هر غفلت، خطا و معصیتی شرک قلمداد نمی‌گردد، وگرنه بخشیده نمی‌شد. این که پشت سر هر کاری یک کلمه «این شرک است» می‌آورند، فقط و فقط تاکتیک تهاجمی و تحکمی وهابیت فراماسونی است که متأسفانه در میان اهل تسنن نیز نفوذ یافته است. چطور می‌شود که نقض بیعت با رسول الله (ص) در غدیر خم شرک محسوب نمی‌گردد، بناینگذاری یک مذهب به نام اسلام (وهابیت) توسط انگلیس و پیروی از آن شرک نیست، شرب خمر، زنا، قمار ... و حتی آدم کشی و حمایت از اسرائیل شرک قلمداد نمی‌شود، مشرک خواندن موحدین به هر بهانه‌ای شرک نیست، اما سجده شیعیان بر مُهر شرک است؟! آیا القای این اراجیف، روشی انگلیسی برای اسلام‌زدایی نیست؟ سجده بر مُهر شیعیان: الف – شیعیان برای مُهر هیچ قداست و موضوعیتی قائل نیستند و آن را به جای خدا سجده نمی‌کنند که شرک باشد. بلکه برای خدا سجده می‌کنند و پیشانی بر خاک می‌گذارند. در فقه شیعه، سجده بر خاک اولویت دارد و سجده بر زمین و هر آن چه از زمین می‌روید (به شرط آن که خوردنی و پوشیدنی نباشد) جایز است. و مُهر نیز خاک است که به تعبیری پرس شده است تا تمیز و حمل و نقلش راحت ‎تر باشد. در این مورد حدیث‌های معتبری وجود دارد که بین اهل تشیع و تسنن مشترک است، از جمله: *- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «زمین برای من محل سجده و تیمم قرار داده شد» (منبع شیعی: وسائل الشیعه‌، كتاب الصلوة، ابواب ما یسجد علیه‌، الباب 1, ح 8) – (منبع سنّی: صحیح بخاری،ج 1، ص 92، كتاب التیمم، ح 2) ب – سجده بر مُهر شیعیان از نظر فقه اهل سنت درست است، چرا که آنان سجده بر هر چیزی، حتی پلاستیک، آهن، فرش، موکت ... و حتی زباله را جایز می‌دانند و مُهر نیز یکی از «هر چیزی» است. اما محل سجده اهل سنّت (همه چیز) از نظر فقه تشیع جایز نیست، مگر آن که بر زمین یا روئیدنی از زمین باشد و نه مصنوعات. البته این که سجده بر هر چیزی را جایز می‌دانند نیز با احادیث نقل شده در منابع معتبر خودشان مغایرت دارد. مانند: *- خباب بن الارت كه گفت‌: «نزد پیامبر شكایت كردیم كه شدت گرمای شن‌ها پیشانی و دست‌هایمان را می‌سوزاند ولی آن حضرت شكایت ما را نپذیرفت». (بیهقی، السنن الكبری، ج 2، ص 104، باب الكشف عن الجبهة فی السجود). ابن اثیر در شرح این روایت می‌گوید یعنی پیامبر اجازه نداد بر گوشه لباس خود سجده كنند. (ابن اثیر، النهایه، ج 2، ص 497، ماده «شكی»). در حالی که اهل سنت سجده بر گوشه لباس را نیز جایز می‌دانند؟! اما شیعه هیچ گاه نمی‌گوید که سجده اهل سنّت که حتی با احادیث منقول خودشان مغایر است، شرک است. حال آنان در حالی که سجده بر همه چیز را جایز می‌دانند، از کجا درآوردند که سجده بر مهر به عنوان خاک شرک است؟! آیا جز تبلیغات مسموم و بی سند وهابیت، دلیل یا استناد دیگری دارند؟! اهل سنّت در منابع محکم خود از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل می‌کنند که فرمود: «هنگامی كه كسی نماز می‌خواند عمامه را از پیشانی كنار بزند – یعنی بر عمامه سجده نکند و پیشانی بر خاک بگذارد» (بیهقی، السنن الكبری، ج 2، ص 105) و در همین منبع معتبر از خلیفه دوم عمر نیز نقل می‌کنند: «اگر كسی به دلیل سرما یا گرما نمی‌تواند بر زمین سجده كند بر لباسش سجده كند – یعنی به هنگام ضرورت» (روایت 2225). حال چه اصراری دارند که حتماً از خلیفه دوم پیروی کنند و نه از خلیفه چهارم که چون آخرین است، حکم او نافذ است؟ خودشان باید فکر کنند و پاسخ بگویند. و این در حالی است که در منابع خود تصریح کرده‌اند که ابوبکر و حتی فرزند عمر، به هنگام سجده، اگر روی فرش یا ... بودند، خود را می‌کشیدند تا پیشانی را بر زمین بگذارند. پس سجده اهل سنّت (طبق احکام خودشان) اگر بر غیر زمین و روئیدنی‌های آن باشد، اشکال دارد، ولی دلیل نمی‌شود که مشرک قلمداد شوند. حتی مسلمان بی‌نماز نیز مشرک قلمداد نمی‌گردد. اقامه نماز در پنج نوبت: الف – چه در فقه شیعی و چه در فقه سنّی، اقامه نمازهای یومیه به صورت جداگانه و در پنج نوبت مستحب است. هم چنین چه در فقه شیعی و جه در فقه سنّی اقامه نمازهای یومیه به صورت جمع نیز جایز است که در فقه‌شان از آن به «جمع تقدیم» یعنی مثلاً ظهر و عصر به هنگام ظهر و یا «جمع تأخیر» یعنی ظهر و عصر به هنگام عصر یاد می‌کنند. در معتبرترین منابع اهل سنت که عبارتند از «صحاح ستّه – صحیح‌های شش گانه» بیش از سی روایت وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) حتی بدون این که در ا ضطراری باشد، بارها نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را به صورت جمع اقامه کردند. و خودشان نیز تصریح دارند تا بیاموزد که اسلام دین راحتی است و سختی را نخواسته است. به عنوان نمونه: *- پیامبر اکرم (ص) بین ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کرد‌، و در این مورد از او سؤال کردند‌، فرمود: این گونه عمل کردم تا بر امتم حرجی نباشد. (شرح الزرقانی علی موطأ المالک، جلد 1، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر و السفر صفحه 294) *- پیامبر اکرم (ص) در خیلی از موارد بدون عذر جمع بین دو نماز می‌کردند. (صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 151 باب الجمع بین الصلاتین فی الحض) *- پیغمبر (ص) درمدینه میان ظهر و عصر و میان مغرب و عشا جمع کرد‌، بی آن که خوف یا باران وجود داشته باشد، ازابن عباس پرسیدند ،مقصود حضرت ازاین کار چه بود‌؟ گفت: می‌خواست امتش به زحمت نیفتد. (سنن ترمذی جلد 1 صفحه121 حدیث 187) تذکر: به برادران مسلمان اهل سنّت توصیه می‌شود که دست کم به منابع معتبر خودشان مراجعه کنند و در هیچ امر، حکم، فتوا و جوّی از «وهابیت» که نه شیعه هستند و نه سنّی و اساساً نه تنها مسلمان نیستند، بلکه تحت امر انگلیس همّت به اسلام زدایی دارند، پیروی و تبعیت نکنند.

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 14:33 | نویسنده : حسینعلی بامری
1-چرا درقرآن حرفی از معصومین وامامان(به طور مستقیم) نیامده تا تفرقه بین شیعه وسنی نیافتد؟ 2-باتوجه به این که میگویند انسانهای اولیه بسیار عقب مانده بوده اند چرا حضرت آدم راه ورسم زندگی را به فرزندانش یاد نداده بود؟ پاسخ: پرسش: شبهه های دینی شرح : 1- چرا در قرآن حرفی از معصومین و امامان (به طور مستقیم) نیامده تا تفرقه بین شیعه و سنی نیفتد؟ پاسخ: پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز خداوند حکيم نازل کننده قرآن است که همه کارهايش از روي حکمت مي باشد. ما کوچک تر از آنيم که به حکمت کارهاي خدا دست يابيم. قطعي است که خداوند حکيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فرو گذار نکرده است. تعيين و معرفي امام، يکي از اين اقدام هاي لازم است که هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام کرده است. اما اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يکي از وجوه آن، امتحان و ابتلا باشد. يکي از سنت هاي خداوند، سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند. به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مؤمنان واقعي آشکار گردند. يکي ديگر از وجوه آن، شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و... اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او، وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا و یا لااقل پایین آوردن جایگاه قرآن اقدام کنند؛ دقیقاً همان کاری که با روایات پیامبر اسلام کردند. اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف کتاب و یا کم رنگ کردن جایگاه قرآن نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم. بنا بر تصريح علمای اهل سنت، 300 آيه قرآن راجع به حضرت علي (ع) است. از اين رو، در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند. از جمله آيه ولايت: «انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون». (1) در اين جا اگر خداوند مصداق «الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون» را ذکر مي کرد و مي فرمود: «انما وليکم الله و رسوله و علي»، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند؛ ولي وقتي اوصاف ذکر شد، مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند. آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا». (2) در اين جا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد، مخالفان براي کنار زدن آنان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند؛ ولي وقتي اهل بيت در قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد. اما براي اين که هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را مأموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد. خداوند اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است. با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند. گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند. يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تأييد مي کند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي براي تان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد". (3) در اين جا با توجه به موضع گيری ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسد؛ چون همين چند روز پيش بود که در منا و در غدير خم فرموده بود: بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد، از گمراهي در امانيد. معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود؛ ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود. به همين جهت، کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد. اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند. اصولا اگر در قرآن نام افراد همزمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد. از اين رو، مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است. اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند. براي اطلاعات بيش تر مي توانيد به تفاسير در ذيل آيات زير مراجعه كنيد: بقره آيه 124؛ آل عمران آيه 61؛ نساء آيه 59؛ مائده آيات 3، 55 و 67؛ احزاب آيه 33؛ انسان آيه 8 به بعد؛ توبه آيه 119. پی نوشت ها: 1. مائده (5)، آیه 55. 2. احزاب (33)، آیه 33. 3. رهبری امام علی در قرآن و سنت (ترجمه المراجعات سید عبد الحسین شرف الدین)، ترجمه محمد جعفر امامی، ص 496، چهارم، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1383ش، به نقل از: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 97. . پرسش: با توجه به این که می گویند انسان های اولیه بسیار عقب مانده بوده اند چرا حضرت آدم راه و رسم زندگی را به فرزندانش یاد نداده بود؟ پاسخ: از آن جایی که حضرت (ع) وظیفه هدایت مردم - از جمله فرزندان خود را - بر عهده داشت، فرزندان خویش را راهنمایی و راه و رسم زندگی را به آنان آموخت. در خبر است كه چون وقت مر گ آدم فرا رسید، فرزندان را حاضر و بدان ها وصیت نمود و خطاب به شيث فرمود: اى پسر! در كار شتاب نكن كه مرا هر چه رسيد، از آن رسيد و از هواهای نفسانی زن اطاعت نکن كه من كردم و بد افتاد. حرص نورز كه حرص شوم است. (1) به سند معتبر از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه: حضرت آدم را بيمارى عارض شد و حضرت شيث را طلبيد و گفت: اى فرزند! اجل من رسيده است و من بيمارم و پروردگار من فرستاده است از سلطنت خود آنچه مى بينى. به تحقيق كه عهد كرد به سوى من در آنچه عهد كرد كه تو را وصى خود گردانم و مى گردانم تو را خزينه دار آنچه به من سپرده است. اينك كتاب وصيت در زير سر من است و در او اثر علم و نام بزرگ خدا هست. چون من بميرم، بگير صحيفه را و زنهار كه كسى را بر آن مطلع مگردان و نظر مكن در آن تا سال آينده، مثل اين روز كه وصيت به تو داده شد. در آن صحيفه هست جميع آنچه به آن احتياج دارى؛ از امور دين و دنياى خود. آدم آن صحيفه را از بهشت با خود آورده بود". (2) از این روایت استفاده می شود: آدم (ع) آنچه را مورد نیاز زندگی فرزندان آدم بوده است، به آ نان یاد داده است. پی نوشت ها:

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 14:31 | نویسنده : حسینعلی بامری
متن سوال: سلام. با توجه به اینکه رنگ سیاه مکروه است چرا چادر زنان مشکی است؟ آیا کراهت ندارد؟ یا اصلا ما حدیثی داریم که در آن به مشکی بودن لباس زن ها اشاره شده؟ برخی می گویند رنگ غیر از مشکی باعث جلب توجه می شود ولی برخی در جواب می گویند چون همیشه همه سیاه می پوشند این طور شده و اگر همه مثلا رنگ سفید بپوشند مردم به این رنگ عادت می کنند و دیگر جلب توجه نمی کند. در ضمن خجاب حضرت زهرا چگونه بوده؟ من خودم چادر را از کودکی پوشیدم اما الان متوجه شدم به خاطر عادت به چادر است که چادر می پوشم نه حجاب. این چادر پوشیدن چه فایده ای دارد در خالی که خدا هم اصلا به چادر اجبار نکرده و با مانتو هم می توان حجاب داشت. اصلا چادر که در قرآن نیامده و یک سلیقه است. من واقعا نمی دانم چرا باید چادر بپوشم در حالی که نمی دانم چه مزیتی دارد بر مانتو متن پاسخ: باسلام خدمت شما پرسشگر محترم پرسش در حالی که خدا هم اصلا به چادر اجبار نکرده و با مانتو هم می توان حجاب داشت!!! پاسخ در قرآن در دو سوره احزاب آیه59 - و در سوره نور آیه 31 راجع به حجاب بحث مطرح شده است سوره احزاب آیه 59 : یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ سوره نور آیه 31 : لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ حجاب دو لفظ جلباب و خمر در این دو آیه میزان و نحوه حجاب را بیان می‌فرماید که باید دید در لغت فصیح عرب این دو به چه معنا است . کلا بحث لغت در فهم حقایق قرآنی بسیار مهم است مثلاً در روایتی داریم پیامبر و حضرت علی (ع) کثیر السپلت بودند که در لغت صحیح عرب سپلت یعنی ریش ولی بر اثر تطور لغت در گذر زمان سپلت کم کم شد سبیل و می‌بینیم با فهم غلط همین لفظ عده‌ای سبیل خود را بلند می‌کنند و برای بعضی‌ها هم جا افتاده که دیگر شده سبیل علامت شاه مردان ! یا تعبیری در مورد جن و مس جن داریم که سبب دیوانگی است جن همیشه به معنای آن موجودی که از آتش آفریده شده نیست جن یعنی پنهان یعنی موجود مخفی و سری و درونی که گاهی از آن به دیو هم تعبیر می‌کنیم . دیو در لغت یعنی پر قوه لذا مازندرانی‌های قدیم به خدا می‌گفتند دیو به معنای وجودی که پر است از قدرت و زبان فرانسوی هم که تقریباً از زبان مازندرانی ریشه گرفته است در مورد خدا همین لفظ دی یو (دیو ) را بکار می‌برد ( تقریباً کل زمین منشعب از اقوام آریایی‌ها هستند فرانسوی‌ها - آلمانی‌ها ...و آریایی‌ها هم اگر تاریخ را ببینید اکثراً از همین حوالی مازندران بودند) پس می‌بینیم با فهم اشتباه از کلمه جن چه مطالبی را به جن نسبت می‌دهند . غرض از طرح مطالب اهمیت فهم لغت صحیح برای پی بردن و فهم بسیاری از رموز آیات و روایات می‌باشد . اگر محیط محاط را به طور تام در بر گیرد به طوری که محاط مستغرق در آن شود در لغت عرب این را می‌گویند جلباب . لذا روسری سر را در بر می‌گیرد و بر سر محیط می‌شود ولی احاطه‌اش تام نیست مانتو نیز حجاب هست ولی احاطه تام ندارد لذا در تعبیر قرآن روسری و مانتو جلباب نیست در بدایه الحکمه و نهایه الحکمه علامه طباطبایی بحث جواهر اعراض را مطرح می‌فرمایند تا می‌رسیم به عرض جده که بحث انواع احاطه است از همین جا می‌خواهیم به معنای لفظ جلباب که حجاب قرآنی است برسیم . جلباب پارچه‌ای را گویند که یکپارچه از سر تا پای زن را مستغرق کند (بپوشاند) به طوری که هیچ جای بدن زن ظاهر نباشد . قرآن می‌فرماید حجاب زن باید جلباب باشد . در آیه مذکور جلابیبهن جمع جلباب است و در اصطلاح عرب روسری خمر و جلباب نیست و در لغت عرب مانتو نه خمر است نه جلباب محیط نسبت به محاط دو نوع است یا محیط محاط را به صورت تام در بر می‌گیرد مثل اینکه سقف منزل - ما را که در اتاق نشسته‌ایم کاملاً در بر دارد یا محیط محاط را در بر می‌گیرد ولی این در بر گرفتن تام نیست مثلاً عمامه نسبت به سر احاطه دارد و بخشی از سر را پوشانده است ولی احاطه او تام نیست . روسری و مانتو حجاب است اما جلباب نیست! اگر محیط محاط را به طور تام در بر گیرد به طوری که محاط مستغرق در آن شود در لغت عرب این را می‌گویند جلباب . لذا روسری سر را در بر می‌گیرد و بر سر محیط می‌شود ولی احاطه‌اش تام نیست مانتو نیز حجاب هست ولی احاطه تام ندارد لذا در تعبیر قرآن روسری و مانتو جلباب نیست . حجاب هست ولی حجاب قرآنی نیست . توجه به معنای آیه سوره نور تعبیر آیه این می‌شود که‌ای رسول بفرما زن‌ها با پارچه‌ای که سراسری است به طوری که زیر چانه و گردن را بپوشاند حجاب داشته باشند . این می‌شود دستور حجاب قرآنی و حجاب اسلامی جلباب پارچه‌ای را گویند که یکپارچه از سر تا پای زن را مستغرق کند (بپوشاند) به طوری که هیچ جای بدن زن ظاهر نباشد . قرآن می‌فرماید حجاب زن باید جلباب باشد . در آیه مذکور جلابیبهن جمع جلباب است و در اصطلاح عرب روسری خمر و جلباب نیست و در لغت عرب مانتو نه خمر است نه جلباب . لفظ علیهن در آیه نیز باز نشانه احاطه پوشش بر بدن است . و با توجه به معنای آیه سوره نور تعبیر آیه این می‌شود که‌ای رسول بفرما زن‌ها با پارچه‌ای که سراسری است به طوری که زیر چانه و گردن را بپوشاند حجاب داشته باشند . این می‌شود دستور حجاب قرآنی و حجاب اسلامی . پرسش در ضمن حجاب حضرت زهرا چگونه بوده؟ از طریق عایشه و عبداللَّه بن حسن بن حسن در کتاب‌های عامه و خاصه نقل شده: لما بلغ فاطمه علیهاالسلام اجماع ابی بکر علی منعها فدک، لاثت خمارها، و اقبلت فی لمه من حفدتها و نسا قومها، تطا فی ذیولها، ماتخرم مشیتها مشیه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله حتی دخلت علی ابی بکر و قد حشد الناس من المهاجرین و الانصار، فضرب بینها و بینهم ریطه بیضا.... [شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 211 و 249- احتیاجات طبرسی، ج 1، ص 131، چاپ نجف.] در حالی که با لباس‌های طولانی راه می‌رفت- که حتی روی پاهای او پوشیده بود و بدنش پیدا نمی‌شد و چنان راه می‌رفت که گویا پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله در حرکت است هنگامی که به فاطمه علیهاالسلام ثابت شد که ابوبکر فدک را از او به زور گرفته و تحویل نمی‌دهد، آن بانوی عزیز، مقنعه و روسری‌اش را بر سر محکم بست و با عده‌ای از زنان متدین و نزدیکان خویش که او را در میان گرفته بودند به سوی مسجد رسول اللَّه حرکت کرد، در حالی که با لباس‌های طولانی راه می‌رفت- که حتی روی پاهای او پوشیده بود و بدنش پیدا نمی‌شد و چنان راه می‌رفت که گویا پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله در حرکت است- وارد مسجد شد. جمعیت مهاجر و انصار آنجا را پر کرده بودند و برای دختر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله جایگاهی درست کرده بودند، که مردها او را نمی‌دیدند... اگر این عبارات را به دقت مورد عنایت قرار دهیم درس‌های زیادی از حجاب و عفاف آن حضرت می‌گیریم، و در اینجا متوجه می‌شویم که آن حضرت، حتی در میدان مبارزه نیز بسیار مقید به حجاب کامل و حیای اجتماعی و اخلاقی بوده است، زیرا: 1- با پوشیدن مقنعه و احتیاط لازم حرکت نموده. (لاثت خمارها). 2- در میان زنان حرکت نموده. (فی لمه...). 3- لباس‌های بلند پوشیده بود که حتی پاهایش پیدا نبود. (تطا ذیولها). 4- در جایگاه مخصوص قرار گرفته و پرده‌ای بین زنان و مردان حایل بود. (فضرب بینها و بینهم...). پرسش این چادر پوشیدن چه فایده ای دارد؟ باید توجه داشت حجاب دارای مراتب متوسط، خوب و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب می‏شود. برتری حجاب چادر را با توجه به فلسفه حجاب، بهتر می‏شود باور کرد. حجاب حداقل دو فلسفه اساسی دارد: 1 - مصونیت زن در برابر طمع ورزی‏های هوس بازان؛ 2 - پیشگیری از تحریکات شهوانی خارج از هنجارهای الهی و تأمین سلامت و بهداشت معنوی خانواده و جامعه. حجاب با چنین نقش و کارکرد مهم و اساسی، پیامی قاطع و کوبنده دارد و در برابر همه مردان اجنبی، نوعی هشدار و اعلام "دور باش" است. بدن زن هر اندازه پوشیده تر باشد، از دیدگان نظاره گر و آلوده محفوظ تر است. در روایات آمده:با حجاب از "تیرهای زهرآلود شیطان" در امان می‏باشد. حجاب برتر همانند کمانی است که تیر شیطان از آن کمانه می‏کند و به هدف نمی‏رسد و در نهایت سلامت جامعه و خانواده حفظ خواهد شد. هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد، نیرهای شیطانی را بیشتر متوجه خود ساخته و آسیب خواهد دید. بدون شک لباس‏های نازک و تنگ و بدن نما فرودگاه پیکان مسموم شیطان و موجب خیره شدن چشم‏های هرزه و آلوده است. شکی نیست حتی برخی از رنگ‏ها، دیده‏هارا خیره می‏سازد و برخی دیگر دیدگان هرزه را برمی‏تابد. به نظر شما کدام یک از دو روش حجاب برتر است، تا سلامت جامعه و کانون گرم خانواده را حفظ نماید؟ با این گفتار کوتاه مشخص گردید آنچه که می‏تواند وقار، حیا و متانت زنان را در جامعه حفظ کند، قطعاً چادر یا همان حجاب برتر است. البته مقصودمان از چادر، چیزی است که به بهترین نحو بدن را می‏پوشاند. شاید کسی چادر داشته باشد، اما از نظر حجاب از کسی که چادر ندارد، وضعیت بدتری داشته باشد. برخلاف باور برخی غرض ورزان، حجاب برای زن مصونیت است، نه محدودیت؛ و زن در چادر همچون در گران بها در صدف متانت می‏ماند. موفق و پیروز باشید. نام: نظر شما نسبت به پاسخ: معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 14:23 | نویسنده : حسینعلی بامری
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم دل ها برای روزتو آماده می شوند ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم ای خون ما حلال قدومت در این عزا خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم می آیی وبدون ملاقات می روی آقا به این عبور کمت گریه می کنیم خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود با تو به آل محترمت گریه می کنیم از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو عمری برای قد خمت گریه میکنم

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 14:11 | نویسنده : حسینعلی بامری
امام رضا (ع) در روایتی به «ریان بن شبیب» فرموده است که در شادی ما، شاد باش و در اندوه ما، اندوهگین باش که این کار بهشت را تضمین می‌کند. شیعه و پیروی واقعی ائمه اطهار (ع) هرگز در عزا و خاموشی آن ستارگان درخشان بی‌تفاوت نبوده و چه اشک‌ها که در سوگ آنان بر گونه جاری ساخته‌اند. در ادامه 40 حدیث از احادیث اهل‌بیت (ع) که به عزاداری، به‌ویژه عزاداری سید و سالار شهیدان می‌پردازد را مرور می‌کنیم. چهل حدیث درباره محرم وعزاداری امام رضا (ع) در روایتی به «ریان بن شبیب» فرموده است که در شادی ما، شاد باش و در اندوه ما، اندوهگین باش که این کار بهشت را تضمین می‌کند. شیعه و پیروی واقعی ائمه اطهار (ع) هرگز در عزا و خاموشی آن ستارگان درخشان بی‌تفاوت نبوده و چه اشک‌ها که در سوگ آنان بر گونه جاری ساخته‌اند. در ادامه 40 حدیث از احادیث اهل‌بیت (ع) که به عزاداری، به‌ویژه عزاداری سید و سالار شهیدان می‌پردازد را مرور می‌کنیم. * آتش عشق حسینى قال رسول الله (ص): ان لقتل الحسین (ع) حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا. پیامبراکرم (ص) فرمود: براى شهادت حسین (ع)، حرارت و گرمایى در دل‌هاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‏شود. (جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص556) * عاشورا، روز غم قال الرضا (ع): من کان یوم عاشورا یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامة یوم فرحه و سروره. امام رضا (ع) فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه‏اش باشد، خداوند روز قیامت را براى او روز شادى و سرور قرار مى‏دهد. (بحارالانوار، ج 44، ص284) * محرم، ماه سوگوارى قال الرضا (ع): کان ابى اذا دخل شهر المحرم لا یرى ضاحکا و کانت الکابة تغلب علیه حتى یمضى منه عشرة ایام، فاذا کان الیوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه... امام رضا (ع) فرمود: هر گاه ماه محرم فرا مى‏رسید، پدرم (موسى بن‏ جعفر) دیگر خندان دیده نمى‏شد و غم و افسردگى بر او غلبه مى‏یافت تا آن که ده روز از محرم مى‏گذشت، روز دهم محرم که مى‏شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود. (امالى صدوق، ص 111) * دیده‏هاى خندان قال رسول الله (ص): یا فاطمة! کل عین باکیة یوم القیامة الا عین بکت على مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة. پیامبراکرم (ص) فرمود: فاطمه جان! روز قیامت هر چشمى گریان است، مگر چشمى که در مصیبت و عزاى حسین گریسته باشد، که آن چشم در قیامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى‏شود. (بحارالانوار،ج 44، ص293) * سالگرد سوگ حسین (ع) عن الصادق (ع): نیح على الحسین بن على سنة فى کل یوم و لیلة و ثلاث سنین من الیوم الذى اصیب فیه. حضرت صادق (ع) فرمود: یک سال تمام، هر شب و روز بر حسین بن على (ع) نوحه‌خوانى شد و سه سال، در روز شهادتش سوگوارى برپا گشت. (بحارالانوار،ج 79، ص102) * وقف برای عزادارى قال الصادق (ع): قال لى ابى: یا جعفر! اوقف لى من منالى کذا و کذا النوادب تندبنى عشر سنین بمنى ایام منى. امام صادق (ع) مى‏فرماید: پدرم امام باقر(ع) به من فرمود: اى جعفر! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه‌خوانان کن که به مدت ده سال در «منا» در ایام حج، بر من نوحه‌خوانى و سوگوارى کنند. (بحارالانوار، ج 46، ص220) * نوحه‌خوانى سنتى عن ابى هارون المکفوف قال: دخلت على ابى عبد الله (ع) فقال لى: انشدنى، فأنشدته فقال: لا، کما تنشدون و کما ترثیه عند قبره... ابوهارون مکفوف مى‏گوید: خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم. امام به من فرمود: «برایم شعر بخوان». پس برایش اشعارى خواندم. فرمود: اینطور نه، همان طور که (براى خودتان) شعر خوانى مى‏کنید و همانگونه که نزد قبر حضرت سید الشهداء مرثیه مى‏خوانى. (بحارالانوار، ج 44، ص287) * پاداش شعر گفتن براى حسین (ع) قال الصادق (ع): ما من احد قال فى الحسین شعرا فبکى و ابکى به الا اوجب الله له الجنة و غفر له. امام صادق (ع) به جعفر بن عفان فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین (ع) شعرى بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى‏کند و او را مى‏آمرزد. (رجال شیخ طوسى، ص289) * سرودن براى اهل‌بیت (ع) قال الصادق (ع): من قال فینا بیت شعر بنى الله له بیتا فى الجنة. امام صادق (ع) فرمود: هر کس در راه ما و براى ما یک بیت شعر بسراید، خداوند براى او خانه‏اى در بهشت، بنا مى‏کند. (وسائل الشیعه،ج 10، ص467) * اصحاب مدح و مرثیه قال الصادق (ع): الحمد لله الذى جعل فى الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثى لنا. امام صادق (ع) فرمود: خدا را سپاس که در میان مردم، کسانى را قرار داد که به سوى ما مى‏آیند و بر ما وارد مى‏شوند و ما را مدح و مرثیه مى‏گویند. (وسائل الشیعه، ج 10، ص469) * شعرخوانى در ایام عزا قال الرضا (ع): یا دعبل! احب ان تنشدنى شعرا فان هذه الایام حزن کانت علینا اهل البیت (ع). امام رضا (ع) به دعبل (شاعر اهل بیت) فرمود: اى دعبل! دوست دارم که برایم شعرى بسرایى و بخوانى، چرا که این روزها (ایام عاشورا) روز اندوه و غمى است که بر ما خاندان رفته است. (جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص567) * مرثیه، نصرت اهل بیت (ع) عن الرضا (ع): یا دعبل! ارث الحسین (ع) فانت ناصرنا و مادحنا ما دمت حیا فلا تقصر عن نصرنا ما استطعت. امام رضا (ع) فرمود: اى دعبل! براى حسین بن على (ع) مرثیه بگو، تو تا زنده‏اى، یاور و ستایشگر مایى، تا مى‏توانى، از یارى ما کوتاهى مکن. (جامع احادیث الشیعه،ج 12، ص567) * شیعیان همراه و همدل با ائمه قال على (ع): ان الله...اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون بفرحنا و یحزنون لحزننا. على (ع) فرمود: خداوند براى ما، شیعیان و پیروانى برگزیده است که ما را یارى مى‏کنند، با خوشحالى ما خوشحال مى‏شوند و در اندوه و غم ما، محزون مى‏گردند. (غررالحکم،ج 1، ص235) * کشته اشک قال الحسین (ع): انا قتیل العبرة لا یذکرنى مؤمن الا بکى. حسین بن على (ع) فرمود: من کشته اشکم. هیچ مؤمنى مرا یاد نمى‏کند مگر آن که ـ به خاطر مصیبتهایمـ گریه مى‏کند. (بحارالانوار، ج 44، ص279) * یک قطره اشک قال الحسین (ع): من دمعت عیناه فینا قطرة بوأه الله عز و جل الجنة. حسین بن على (ع) فرمود: چشمان هر کس که در مصیبتهاى ما قطره‏اى اشک بریزد، خداوند او را در بهشت جاى مى‏دهد. (احقاق الحق، ج 5، ص523) * بهشت، پاداش عزادارى قال على بن الحسین السجاد (ع): ایما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین و من معه حتى یسیل على خدیه بوأه الله فى الجنة غرفا. امام سجاد (ع) فرمود: هر مؤمنى که چشمانش براى کشته‌شدن حسین بن على (ع) و همراهانش اشکبار شود و اشک بر صورتش جارى شود، خداوند او را در غرفه‏هاى بهشتى جاى مى‏دهد. (ینابیع المودّه، ص429) * به یاد فرزندان فاطمه (س) قال السجاد (ع): انى لم اذکر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلک عبرة. امام سجاد (ع) فرمود: من هرگز شهادت فرزندان فاطمه را به یاد نیاوردم، مگر آن که به خاطر آن، چشمانم اشکبار گشت. (بحارالانوار، ج 46، ص109) * سوگوارى در خانه‏‌ها قال الباقر (ع): ثم لیندب الحسین و یبکیه و یأمر من فى داره بالبکاء علیه و یقیم فى داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء بعضهم بعضا فى البیوت و لیعز بعضهم بعضا بمصاب الحسین (ع). امام باقر(ع) نسبت به کسانى که در روز عاشورا نمى‏توانند به زیارت آن حضرت بروند، اینگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: بر حسین (ع) ندبه و عزادارى و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه‏اش با اظهار گریه و ناله بر حسین (ع)، مراسم عزادارى بر پا کند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت گویى در سوگ حسین (ع) در خانه‏هایشان ملاقات کنند. (کامل الزیارات، ص175) * اشک على (ع) در سوگ شهداى کربلا قال الباقر (ع): مر على بکربلا فى اثنین من اصحابه قال: فلما مر بها ترقرقت عیناه للبکاء ثم قال: هذا مناخ رکابهم و هذا ملقى رحالهم و هیهنا تهراق دماؤهم، طوبى لک من تربة علیک تهراق دماء الأحبة. امام باقر (ع) فرمود: امیرالمؤمنین (ع) با دو تن از یارانش از «کربلا» گذر کردند، حضرت، هنگام عبور از آنجا، چشمهایش اشک‌آلود شد، سپس فرمود: اینجا مرکب‌هایشان بر زمین مى‏خوابد، اینجا محل بار افکندنشان است و اینجا خون‌هایشان ریخته مى‏شود، خوشا به حال تو اى خاکى که خون دوستان بر روى تو ریخته مى‏شود! (بحارالانوار، ج 44، ص 258) * اشک، حجاب دوزخ قال الباقر (ع): ما من رجل ذکرنا او ذکرنا عنده یخرج من عینیه ماء و لو مثل جناح البعوضة الا بنى الله له بیتا فى الجنة و جعل ذلک الدمع حجابا بینه و بین النار. امام باقر (ع) پس از شنیدن سروده‏هاى «کمیت» درباره اهل‌بیت، گریست و سپس فرمود: هیچ کس نیست که ما را یاد کند، یا نزد او از ما یاد شود و از چشمانش هر چند به اندازه بال پشه‏اى‏ اشک آید، مگر آن که خداوند برایش در بهشت، خانه‏اى بنا کند و آن اشک را حجاب میان او و آتش دوزخ قرار دهد. (الغدیر، ج 2، ص202) * بیست سال گریه قال الصادق (ع): بکى على بن الحسین (ع) عشرین سنة و ما وضع بین یدیه طعام الا بکى. امام صادق (ع) فرمود: امام زین‌العابدین (ع) بیست سال (به یاد عاشورا) گریست و هرگز طعامى پیش روى او نمى‏گذاشتند، مگر این که گریه مى‏کرد. (بحارالانوار، ج 46، ص 108) * ادب سوگوارى قال الصادق (ع): لما مات ابراهیم بن رسول الله (ص) حملت عین رسول الله بالدموع ثم قال النبى (ص): تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب و انا بک یا ابراهیم لمحزونون. امام صادق (ع) فرمود: چون ابراهیم پسر رسول خدا از دنیا رفت، چشم پیامبر پر از اشک شد. سپس پیامبرفرمود: چشم، اشکبار مى‏شود و دل غمگین مى‏‌شود، ولى چیزى نمى‏گوییم که خدا را به خشم آورد، و ما در سوگ تو اى ابراهیم اندوهناک هستیم. (بحارالانوار، ج 22، ص157) * چشم‌هاى اشکبار قال الصادق (ع): من ذکرنا عنده ففاضت عیناه حرم الله وجهه على النار. امام صادق (ع) فرمود: نزد هر کس که از ما (و مظلومیت ما) یاد شود و چشمانش پر از اشک گردد، خداوند چهره‏اش را بر آتش دوزخ حرام مى‏کند. (بحارالانوار، ج 44، ص285) * احیاء خط اهل‌بیت (ع) قال الصادق (ع): تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنا. امام صادق (ع) فرمود: به زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را ـ کنایه از حکومت و رهبرى ـ زنده کنید. (بحارالانوار، ج 71، ص352) * مجالس حسینى قال الصادق (ع) للفضیل: تجلسون و تحدثون؟ فقال: نعم، قال: ان تلک المجالس احبها فأحیوا امرنا، فرحم الله من احیى امرنا. امام صادق (ع) از «فضیل» پرسید: آیا (دور هم) مى‏نشینید و حدیث و سخن مى‏گویید؟ گفت: آرى ‏فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم، پس امر(امامت) ما را زنده بدارید. خداى رحمت کند کسى را که امر و راه ما را احیا کند. (وسائل الشیعه، ج 10، ص392) * اشک‌هاى ارزشمند قال الصادق (ع): ...رحم الله دمعتک، اما انک من الذین یعدون من اهل الجزع لنا و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا، اما انک سترى عند موتک حضور آبائى لک... امام صادق (ع) به «مسمع» که از سوگواران و گریه کنندگان بر عزاى حسینى بود، فرمود: خداى، اشک تو را مورد رحمت قرار دهد. آگاه باش، تو از آنانى که از دلسوختگان ما به شمار مى‏آیند، و از آنانى که با شادى ما شاد مى‏شوند و با اندوه ما غمگین مى‏گردند. آگاه باش! تو هنگام مرگ، شاهد حضور پدرانم بر بالین خویش خواهى بود. (وسائل الشیعه، ج 10، ص397) * دل‌هاى سوخته قال الصادق (ع): اللهم...و ارحم تلک الأعین التى جرت دموعها رحمة لنا و ارحم تلک القلوب التى جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرخة التى کانت لنا. امام صادق (ع) بر سجاده خود نشسته و بر زائران و سوگواران اهل بیت، چنین دعا مى‏کرد و مى‏فرمود: خدایا...آن دیدگان را که اشک‌هایش در راه ترحم و عاطفه بر ما جارى شده و دل‌هایى را که به خاطر ما نالان گشته و سوخته و آن فریادها و ناله‏هایى را که در راه ما بوده است، مورد رحمت قرار بده. (بحارالانوار، ج 98، ص8) * گریه بر مظلومیت شیعه قال الصادق (ع): من دمعت عینه فینا دمعة لدم سفک لنا او حق لنا نقصناه او عرض انتهک لنا او لأحد من شیعتنا بوأه الله تعالى بها فى الجنة حقبا. امام صادق (ع) فرمود: هر کس که چشمش در راه ما گریان شود، به خاطر خونى که از ما ریخته شده است، یا حقى که از ما گرفته‏اند، یا آبرویى که از ما یا یکى از شیعیان ما برده وهتک حرمت کرده‏اند، خداى متعال به همین سبب، او را در بهشت جاودان، براى ابد جاى مى‏دهد. (امالى شیخ مفید، ص175) * ثواب بى حساب قال الصادق (ع): لکل شیى‏ء ثواب الا الدمعة فینا. امام صادق (ع) فرمود: هر چیزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشکى که براى ما ریخته شود ـ که چیزى با آن برابرى نمى‏کند و مزد بى اندازه داردـ .(جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص548) کوثر و اشک قال الصادق (ع): ما من عین بکت لنا الا نعمت بالنظر الى الکوثر و سقیت منه. امام صادق (ع) فرمود: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر این که برخوردار از نعمت نگاه به «کوثر» مى‏شود و از آن سیرابش مى‏کنند. (جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص554) * گریه آسمان عن الصادق (ع): یا زرارة! ان السماء بکت على الحسین اربعین صباحا. امام صادق (ع) فرمود: اى زراره! آسمان چهل روز، در سوگ حسین بن على (ع) گریه کرد. (جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص552) * گریه و اندوه مطلوب قال الصادق (ع):کل الجزع و البکاء مکروه سوى الجزع و البکاء على الحسین (ع). امام صادق (ع) فرمود: هر نالیدن و گریه‏اى مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین (ع). (بحارالانوار، ج 45، ص313) * پیامبر (ص) و گریه بر شهید قال الصادق (ع):ان النبى لما جائته وفاة جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثة کان اذا دخل بیته کثر بکائه علیهما جدا و یقول: کانا یحدثانى و یؤانسانى فذهبا جمیعا. امام صادق (ع) فرمود: وقتى خبر شهادت جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه به پیامبر خدا رسید، از آن پس هر گاه وارد خانه‏ مى‏شد، بر آن دو شهید به شدت مى‏گریست و مى‏فرمود : آن دو شهید، با من هم سخن و همدم و انیس بودند، و هر دو رفتند! (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص177) * نفس هاى تسبیح قال الصادق (ع):نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة و کتمان سرنا جهاد فى سبیل الله. ثم قال ابو عبد الله (ع): یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب. امام صادق (ع) فرمود: نفس کسى که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست. سپس امام صادق (ع) افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت! (امالى شیخ مفید، ص 338) * فرشتگان سوگوار قال الصادق (ع): اربعة الاف ملک عند قبر الحسین (ع) شعث غبر یبکونه الى یوم القیامة. امام صادق (ع) فرمود: 4 هزار فرشته نزد قبر سید الشهدا (ع) ژولیده و غبارآلود، تا روز قیامت بر آن حضرت مى‏گریند. (کامل الزیارات، ص 119) * گریه بر حسین (ع) قال الرضا (ع): یا ابن شبیب! ان کنت باکیا لشى‏ء فابک للحسین بن على بن ابى طالب (ع) فانه ذبح کما یذبح الکبش. امام رضا (ع) به «ریان بن شبیب» فرمود: اى پسر شبیب! اگر بر چیزى گریه مى‏کنى، بر حسین بن على بن ابى طالب (ع) گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند سر بریدند. (بحارالانوار، ج 44، ص 286) * مجالسى به یاد ائمه قال الرضا (ع):من جلس مجلسا یحیى فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب. امام رضا (ع) فرمود: هر کس در مجلسى بنشیند که در آن، امر (و خط و مرام ما) احیا مى‏شود، دلش در روزى که دلها مى‏میرند، نمى‏میرد. (بحارالانوار، ج 44، ص278) * آثار گریستن بر حسین (ع) قال الرضا (ع): فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام. امام رضا (ع) فرمود: گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین (ع) گریه کنند، چرا که گریستن براى او، گناهان بزرگ را فرو مى‏ریزد. ( بحارالانوار، ج 44، ص284) * اشک و آمرزش گناه قال الرضا (ع): یابن شبیب! ان بکیت على الحسین (ع) حتى تصیر دموعک على خدیک غفر الله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان او کثیرا. امام رضا (ع) فرمود: اى پسر شبیب! اگر بر، حسین (ع) آن قدر گریه کنى که اشک‌هایت بر چهره‏ات جارى شود، خداوند همه گناهانت را که مرتکب شده‏اى مى‏آمرزد، کوچک باشد یا بزرگ، کم باشد یا زیاد. (امالى صدوق، ص112) * همدلى با عترت قال الرضا (ع): ان سرک ان تکون معنا فى الدرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا. امام رضا (ع) به «ریان بن شبیب» فرمود: اگر تو را خوشحال مى‏کند که در درجات والاى بهشت با ما باشى، پس در اندوه ما غمگین باش و در شادى ما خوشحال باش. (جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص549) 2 سال از ولادت امام حسین (ع) سپری شده بود که سفری برای پیامبر اکرم (ص) پیش آمد. در بین راه بود که حضرت ایستاد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و شروع به گریستن کرد. همراهان حضرت، از او علت گریه را پرسیدند. پیامبر (ص) فرمود: «جبرئیل هم اینک نزد من بود و به من این‌گونه خبر داد که فرزندم (حسین) را در سرزمینی که کنار رود فرات است و آن را کربلا می‌گویند، به شهادت می‌رسانند.» از ایشان ‌پرسیدند: یا رسول‌الله! چه کسی او را می‌کشد؟ پیامبر (ص) فرمود: «شخصی به نام یزید که خداوند او را لعنت کند و گویی که اکنون قتلگاه حسینم و مدفن او را می‌بینم.» رسول خدا (ص) با حزن فراوان از این سفر بازگشت، بالای منبر رفت و در حالی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز در پای منبر آن حضرت بودند، خطبه‌ای خواند که در آن خطبه مردم را پند و موعظه داد. پس از آنکه حضرت خطبه را به پایان رساند، دست راست خویش را بر سر امام حسن (ع) گذاشت و دست چپ خود را بر سر امام حسین (ع) نهاده، سر مبارک آن دو را به سوی آسمان بلند کرد و این‌گونه فرمود: « پروردگارا! به درستی که محمد (ص) بنده و پیغمبر توست و این 2 تن از پاکان خاندان من، فرزندان برگزیده من و خانواده من هستند. من اینان را پس از خود در میان امتم به جای می‌گذارم. پروردگارا! جبرئیل این‌گونه به من خبر داده است که این فرزندم (حسین) را به خواری خواهند کشت. بارالها! این شهادت را بر وی مبارک کن و او را سرور و سیدالشهداء قرار ده. خدایا! برکت خود را از قاتل و ذلیل کننده او بردار.» منبع: ترجمه لهوف سید بن طاووس ....................... بر اساس روایت مشهوری از امام زمان (عج)، ایشان آیه «کهیعص» را مرتبط با واقعه کربلا عنوان می‌کنند و «ک» را از نام کربلا، «هـ» را از هلاکت، «ی» را نشانه یزید، «ع» را نشانه عطش و «ص» را نشانه صبر دانسته‌اند. به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، بسیاری از مفسّران قرآن کریم معتقدند که آیه «کهیعص» که از حروف رمزی و مقطّعه در قرآن است به ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) اشاره کرد. دلیل این مفسران بر ارتباط آیه «کهیعص» با ماجرای کربلا، روایتی از «سعد بن عبدالله قمی» است که در کتب روایی از جمله «کمال‌الدین وتمام النعمة» شیخ صدوق (متولد نیمه اول قرن چهارم هجری) و «احتجاج» مرحوم طبرسی (متولد نیمه اول قرن ششم هجری) آمده است. از کتاب‌های متأخر نیز می‌توان به «تفسیر البرهان» سیدهاشم بحرانى و «بحار الانوار» علامه مجلسی اشاره کرد که این روایت در آن‌ها ذکر شده است. بر پایه این گزارش،‌ سعد بن عبدالله قمی نقل می‌کند که در خدمت امام عسکری (ع) بودم و فردی از تأویل آیه کهیعص سئوال کرد. امام عسکری (ع) فرمود که از فرزندم «مهدی» پاسخ را دریافت کنید. آن‌گاه امام زمان (عج) فرمودند: «هذه الحروف من أنباء الغیب، أطلع الله علیها عبده زکریا علیه‌السلام، ثم قصّها على محمد صلى‌الله علیه وآله، وذلک أن زکریا سأل ربّه أن یعلّمه أسماء الخمسة، فأهبط علیه جبرئیل فعلّمه إیاها، فکان زکریا إذا ذکر محمداً وعلیاً وفاطمة والحسن سُرِّی عنه همّه، وانجلى کربّه، وإذا ذکر الحسین خنقته العبرة ووقعت علیه البهرة! فقال ذات یوم: یا إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعا منهم تسلیّت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟! فأنبأه الله تعالى عن قصته، وقال: (کهیعص) فالکاف اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة، والیاء یزید وهو ظالم الحسین علیه‌السلام، والعین عطشه، والصاد صبره.» ماجرا از این قرار است که حضرت زکریا از پروردگارش درخواست کرد که «اسماء خمسه طیبه‏» را به وی بیاموزد. خداوند متعال، جبرئیل امین را بر او فرو فرستاد و آن اسماء را به او تعلیم داد. حضرت زکریا هنگامی که نام‏های محمد (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و حسن (ع) را یاد می‏کرد، اندوه و ناراحتی‌اش بر طرف می‏شد و گرفتاریش از بین می‏رفت. امام هنگامی که از حسین (ع) یاد می‏کرد، بغض گلویش را می‏فشرد و مبهوت می‏شد. به همین دلیل روزی از خداوند سبب این اندوه و ناراحتی را جویا شد و گفت: بارالها! چرا وقتی آن چهار نفر را یاد می‏کنم، آرامش می‏یابم و اندوهم بر طرف می‏شود، اما وقتی حسین را یاد می‏کنم، اشکم جاری و ناله‏ام بلند می‏شود؟ خدای تعالی او را از داستان شهادت امام حسین (ع) آگاه کرد و فرمود: «کهیعص‏»! «ک» نام کربلا و «ه» اشاره به کشته‌شدن عترت طاهره دارد. «ی» اشاره به نام یزید دارد که بر حسین (ع) ظلم کرد و «ع» اشاره به عطش و تشنگی آن امام و «ص» نیز نشان صبر و مقاومت ایشان است. ............................ حضرت امام رضا(ع) فرمودند: «کانَ اَبی اِذا دَخَلَ شَهرُ الْمُحرَّم لایُری ضاحِکاً» یعنی وقتی پدرم به ماه محرم وارد می‌شد، دیگر خنده بر چهره‌اش دیده نمی‌شد. مرحوم آیت‌الله ملکی تبریزی (ره) در مراقبات ماه محرم می‌گوید: «سزاوار است حال دوستان آل‌محمد (ص) در دهه اول محرم تغییر کرده و در دل و سیمای خود آثار اندوه و درد این مصیبت‌های بزرگ و دردناک را آشکار کنند.» و در ادامه مطالب خود اضافه می‌کند: «و نیز در دهه اول هر روز امام حسین(ع) را با زیارت عاشورا زیارت کند و اگر می‌تواند مراسم عزاداری آن حضرت را در منزل خود با نیتی خالص برپا نماید و اگر نمی‌تواند در مساجد یا منازل دوستانش به برپایی این مراسم کمک کند و هر روز مقداری از اوقات خود را در مکان‌‌های عمومی به عزاداری بپردازد.» عزاداری و گریه بر سیدالشهداء از افضل قربات و دارای اجری بس عظیم و مورد سفارش اکید ائمه اطهار (ع) است که نوشتاری جدا می‌طلبد و درباره آن کتاب‌ها نوشته شده است، اما ماه محرم و حتی دهه اول محرم خود دارای موضوعیتی جدی است که مورد بحث ماست. ائمه اطهار (ع) به زنده نگاه داشتن مصائب سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) اهتمام جدی داشته‌اند. نقل است که ایّان بن شبیب به امام رضا (ع) وارد شد و ایشان از او پرسیدند که آیا روزه‌ای؟ ابن شبیب می‌گوید: گفتم: خیر، حضرت فرمودند: امروز روزی است که زکریا (ع) دعا کرد و خداوند دعایش را مستجاب فرمود و ملائکه خدا او را به یحیی (ع) بشارت دادند. آنگاه فرمود: این ماه، ماهی است که در زمان جاهلیت هم، اهل جاهلیت آن را حرام دانسته و در آن از ظلم و قتال دوری می‌کردند، اما این امت نه احترام این ماه را نگه داشتند و نه احترام پیامبر خود را و در این ماه، ذریه پیامبرشان را کشتند و زنان او را اسیر کردند و اموال آنها را به غارت بردند. ای پسر شبیب! اگر می‌خواهی بر چیزی گریه کنی بر حسین بن علی (ع) گریه کن ...» از روایت فوق، اهمیت ماه محرم و گریه کردن بر سیدالشهداء (ع) در ایام این ماه معلوم می‌شود. در روایات دیگر آمده است که حضرت امام رضا (ع) در ایام دهه اول محرم، خودشان برمی‌خاستند و برای نشستن بانوان پرده‌ای می‌افراشتند. آنگاه به دعبل، شاعر معروف اهل‌بیت(ع) دستور خواندن شعر و ذکر مصیبت می‌ دادند و می‌فرمو‌دند: «ای دعبل! کسی که دیدگانش در سوگ حسین (ع) اشک‌آلود شود یا دیگران را به خاطر مصائب ما بگریاند، خداوند او را در زمره ما محشور می‌کند.» پس اقامه عزا و برپایی جلسه‌های ذکر مصیبت ریشه در روایات و تاریخ اهل‌بیت (ع) دارد و یک مسأله اجتماعی صرف نیست و قطعاً اگر آن سفارش‌ها و اهتمامی که حضرات معصومین (ع) در برپایی جلسات عزاداری امام حسین (ع) داشتند، نبود هم‌اکنون ما شاهد چنین شکوهی در جلسات امام حسین (ع) نبودیم. با وجود روایات مأثور از ائمه هدی (ع) با مراجعه به حالات علماء در طول تاریخ نیز می‌توانیم به این مسأله پی‌ ببریم که دهه اول محرم دهه عزای امام حسین (ع) است. غالب علمای بزرگ متقدم و متأخّر در ده روز اول محرم و حتی گاهی تا آخر ماه صفر، روضه داشته و دارند و اهتمام آنها بر این مسأله بر کسی پوشیده نیست. برای روز اول ماه محرم هم آداب و اعمال ذکر شده است که با مراجعه به مفاتیح‌الجنان می‌توان از آنها اطلاع پیدا کرد. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8809270605 ............................... ز قول «قطب‌الدّین راوندی» در کتاب خود موسوم به «خرائج و جرائح» نقل کرده است: روزی پیامبر اسلام (ص) در محلّی نشسته بود و اطراف آن بزرگوار، امام علی، حضرت فاطمه، حسن و حسین (علیهاالسلام) گرد آمده بودند. در این هنگام، رسول خدا (ص) به ایشان خطاب کرد و فرمود: در آن هنگامی که هر یک از شما از یکدیگر جدا و پراکنده شود و قبر هریک در گوشه‌ای از زمین قرار گیرد، چه حالی خواهید داشت؟ حسین (ع) لب به سخن گشود و اظهار داشت: یا رسول‌اللّه! آیا به مرگ طبیعی می‌میریم یا آن که کشته خواهیم شد؟ حضرت رسول (ص) در پاسخ فرمود: پسرم! همانا شما مظلومانه کشته خواهید شد. و سپس افزود: و تکه‌تکه‌های بدن شما در روی زمین پراکنده خواهند شد. حسین (ع) سئوال کرد: یا رسول‌اللّه! چه کسی ما را خواهد کشت؟ حضرت رسول (ص) در پاسخ فرمود: شرورترین افراد، شما را به قتل می‌رسانند. حسین (ع) همچنین سئوال کرد: آیا کسی به زیارت قبور ما خواهد آمد؟ رسول خدا (ص) فرمود: آری، عدّه‌ای از ـ مردان و زنان ـ امّت برای زیارت شما بر سر قبور شما می‌آیند و با آمدنشان بر مزار شما، مرا خوشحال می‌کنند و چون قیامت برپا شود، من در صحرای محشر حاضر خواهم شد و کسانی را که به زیارت قبور شما آمده باشند، شفاعت می‌کنم و از شداید و سختی‌های قیامت نجاتشان خواهم داد. .............................. امام صادق(ع) می‌فرماید: «هر گریه و مویه‌ای در مصیبت‌ها جز گریه بر امام حسین (ع) مکروه است» و مفسران بر این باورند که منظور از این نوع گریه، مویه‌کردن و گریه همراه با جزع است. عزاداری و تشکیل مجالس عزا به‌ویژه برای شهدا، در روایات شیعه امری جایز، بلکه پرفضیلت و مستحب است. این موضوع در بسیاری از منابع شیعی از جمله «وسائل الشیعه» شیخ حرّ عاملی و «بحار الانوار» علامه مجلسی بیان شده است. در این مطلب سعی شده، رویاتی از منابع شیعه که از طریق اهل‌بیت (ع) نقل شده است، جمع‌آوری و ارایه شود. * گریه بر امام حسین (ع) اسلام را از نابودی نجات داد ـ امام موسی بن جعفر (ع) فرمود: «اذا مات المؤمن بکت علیه الملائکة و بقاع الارض التی کان یعبدالله علیها و ابواب السماء التی کان یصعد اعمالها فیها و ثلم ثلمة فی الاسلام لا یسدها شیئی لان المؤمنین حصون الاسلام کحصون سور المدینة لها» (بحار الانوار، باب استحباب البکاء لموت المیّت) هرگاه مؤمنی از دنیا برود، فرشتگان و جایگاهی که در آنجا خدا را عبادت کرده و درهای آسمان که اعمال وی از آن بالا رفته است، بر او می‌گریند و شکافی در اسلام پدیدار می‌شود که چیزی نمی‌تواند آن را پر کند؛ چرا که مؤمنان همانند دیوار اطراف شهر و نگهبان اسلام هستند. ـ امام صادق (ع) فرمود: «انّما تحتاج المرأة فی الماتم الی النوح لتسیل دمعتها و لا ینبغی لها ان تقول هجراً فاذا جائها اللیل فلاتوذی الملائکة بالنوح» (بحار الانوار، باب جواز کسب النائحة بالحق لا بالباطل ... ویکره النوح لیلا) هنگام ماتم و عزا، بانوان برای اشک ریختن ـ برای کاستن بار مصیبت ـ نیاز به شیون و زاری دارند، اما شایسته نیست سخنان بیهوده و باطل بگویند و باید با فرا رسیدن شب، نوحه، گریه و فریاد را رها سازند تا فرشتگان آزار نبینند. ـ امام باقر (ع) فرمود: «ان ام سلمه ندبت ابن عمها المغیرة بین یدی رسول الله (ص) بعد ان استأذنت منه للمضی الی اهله لانهم اقاموا مناحة قال فما عاب ذلک علیها النبی (ص) و لا قال شیئاً» (جلد 12 بحار الانوار و جلد اول فروع کافی) ولید بن مغیره، پسر عموی امّ‌سلمه از دنیا رفت. ام‌ّسلمه از پیامبر (ص) اجازه خواست تا در مراسم نوحه و ماتم او شرکت کند. آن حضرت اجازه داد، آنگاه در برابر رسول خدا با ذکر اشعاری برای مغیره گریه کرد. آن حضرت هم جلوگیری نکرده و چیزی نفرمودند. ـ امام صادق(ع) فرمود: «البکائون خمسة: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه بنت محمد (ص) و علی بن الحسین ...» (بحار الانوار، باب جواز البکاء علی المیت و المصیبة) گریه‌کنندگان معروف پنج نفرند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر پیامبر اسلام (ص) و علی بن حسین (ع). گریه آدم به خاطر اخراج از بهشت، گریه یعقوب به جهت دوری از یوسف، گریه یوسف به خاطر فراق و جدایی از یعقوب، گریه حضرت زهرا بر پدرش رسول خدا (ص) و گریه امام سجاد (ع) به خاطر شهادت مظلومانه پدرش امام حسین (ع) بود که مدت آن در بعضی از روایات ده سال و در برخی دیگر، 40 سال عنوان شده است. ـ امام صادق (ع) به فرزند بزرگوارش فرمود: «أوقف لی من مالی کذا وکذا لنوادب تند بنی عشر سنین بمنی أیام منی» (بحار الانوار، باب جواز کسب النائحه بالحق لا بالباطل) مدت ده سال در ایام حج در سرزمین منا با وقف اموال و دارایی‌ام، مجالس سوگواری برگزار کن تا گریه‌کنندگان گریه کنند. ـ امام صادق (ع) در روایت دیگری فرمود: «من أنشد فی الحسین بیتاً فبکی و أبکی عشرة فله و لهم الجنة و من أنشد فی الحسین بیتاً فبکی و أبکی تسعة فله و لهم الجنة» (بحار الانوار، باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین) کسی که یک بیت شعر درباره امام حسین (ع) بسراید و گریه کند و ده تن یا نه تن را بگریاند، جایگاه آنان بهشت است. ـ امام صادق(ع) فرمود: «کل الجزع والبکاء مکروه سوی الجزع والبکاء علی الحسین» (بحار الانوار، باب جواز البکاء علی المیت و المصیبة) هر گریه و مویه‌ای در مصیبت‌ها مکروه است، مگر گریه بر امام حسین (ع). در توضیح این روایت اشاره به این نکته لازم است که ترک صبر و بی‌قراری در مصیبت‌ها، اجر و پاداش انسان را از بین می‌برد. از این رو در روایات دیگر به این مطلب اشاره شده است اما در اینجا امام صادق( ع) عزاداری و گریه بر امام حسین (ع) را استثناء دانسته‌اند، زیرا گریه و جزع بر مصیبت امام حسین (ع) و انسان‌های مظلوم از مصادیق جزع مکروه نبوده، بلکه مصداق فریاد و اعتراض در برابر ظالم و ستمگر و ممدوح و پسندیده است. چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «لا یُحِبُّ اللهُ الجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَن ظُلِمْ». از این روایت چنین به دست می‌آید که عزاداری برای امام حسین (ع) و شهدای بزرگواری که در راه خدا مظلومانه جان باخته‌اند با دیگر سوگواری‌هایی که برای افراد معمولی است، تفاوت دارد. نکته دیگری که در این روایت وجود دارد، آن است که گریه بر غیر امام (ع) مکروه دانسته شده در صورتی که از روایات فراوانی جواز و بلکه استحباب آن مشخص می‌شود. در این جا احتمالاتی وجود دارد. یکی از آن احتمالات این است که مقصود از گریه در روایت ذکر شده، گریه همراه با جزع است نه صرف گریستن. ـ پیامبر (ص) به دخترشان فاطمه (س) فرمودند: «کل عین باکیة الا عین بکت علی مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة» (بحار الانوار، باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین) هر دیده‌ای ـ در قیامت ـ گریان است، جز دیده‌ای که بر حسین (ع) گریه کند. آن چشم همیشه خندان است و به نعمت‌های بهشتی بشارت داده می‌شود. ـ «ابن‌قولویه» از «مسمع بن مالک کردین» روایت کرده است که می‌گوید امام صادق (ع)به من فرمود: «ای مسمع! تو که از اهالی عراق هستی، آیا قبر جدّم حسین (ع) را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم خیر، زیرا من در بصره مشهور هستم و در همسایگی ما یکی از طرفداران خلیفه است که تابع هوا و هوس‌های نفسانی اوست. گذشته از این، دشمنان ما خواه ناصبی و غیر آن، زیاد هستند، ترس دارم که به خلیفه فرزند سلیمان اطلاع دهند و جان من در خطر قرار گیرد». آنگاه امام فرمود: «آیا مصایب شهدای کربلا را به یاد نمی‌آوری؟»، عرض کردم: «آری». فرمود: «آیا جزع و اظهار ناراحتی نمی‌کنی؟»، گفتم: «آری، سوگند به خدا که گریه می‌کنم». فرمودند: «خدا گریه‌ات را بپذیرد، آگاه باش که تو از کسانی هستی که برای مصایب ما اظهار ناراحتی و جزع می‌کنند. تو از کسانی هستی که در خوشحالی ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناک‌اند». سپس فرمود: «فقال الحمدالله الذی فضلنا علی خلقه بالرحمة و خصنا اهل البیت بالرحمة یا مسمع ان الارض و السماء تبکی منذ قتل امیرالمؤمنین رحمة لنا و ما بکی لنا من الملائکة اکثر و ما رقات دموع الملائکة منذ قتلنا»، سپاس خدایی را که ما ـ اهل‌بیت ـ را به رحمت خاصه‌اش ویژه ساخت و بر سایر خلق برتری بخشید. ای مسمع! از زمان کشته‌شدن امیرمؤمنان (ع) زمین و آسمان می‌گریند و گریه فرشتگان خشک نشده است». (بحار الانوار، باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین) ـ امام رضا (ع) به پسر شبیب که از یاران آن حضرت است، می‌فرماید: «ای فرزند شبیب! محرَّم، ماهی است که در دوران جاهلیت، مردم ظلم و قتل را در آن حرام می‌دانستند، اما گروهی از مسلمانان حرمت این ماه و حرمت پیامبر(ص) را نشناختند، فرزند او را به قتل رسانده، زنان همراه او را به اسارت بردند». آنگاه فرمود: «ان کنت باک فابک للحسین بن علی (ع) فانّه ذبح کما یذبح الکبش» اگر خواستی بر کسی گریه کنی، برای حسین بن علی (ع)گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند ذبح کردند. سپس ادامه داد: «ان یوم الحسین اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و اذل عزیزنا بأرض کرب و بلا و اَورثنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام» روز عاشورا، چشم های ما را زخمی کرد، دل‌های ما را سوخت، اشک چشمان ما را روان ساخت و عزیزان ما را خوار کرد و سرزمین کربلا تا روز قیامت برای ما سختی و بلا به جای گذاشت، پس بایستی گریه‌کنندگان بر مثل حسین گریه کنند. (بحار الانوار، باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین) ـ امام رضا (ع) در روایت دیگری می‌فرماید: «من تذکر مصابنا و بکی لما ارتکب منا، کان معنا فی درجتنا یوم القیامة، و من ذکر بمصابنا فبکی و أبکی لم تبک عینه یوم تبکی العیون، و من جلس مجلساً یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه یم تموت القلوب» کسی که مصیبت‌هایی را که بر ما وارد شده است به یاد آورد و بر آن گریه کند، در قیامت همراه ما خواهد بود. کسی که به یاد مصایب ما گریه کند و دیگران را بگریاند چشمان او روزی که همه چشم‌ها گریانند، گریان نخواهد بود و کسی که در جلسه‌ای بنشیند که در آن جلسه امر ما احیا و بر پا داشته می‌شود، دل او در روزی که دل‌ها می میرد، زنده می‌شود و نمی‌میرد. (بحار الانوار، باب ثواب البکاء لعی مصیبة الحسین) * روایات استحباب عزاداری برای حسین امام (ع) منحصر به مکان و زمان نیست ـ این احادیث به صورت مستفیض و بلکه متواتر از طریق اهل بیت (ع) روایت شده‌اند، به گونه‌ای که جای هیچ گونه تردیدی باقی نمی‌ماند. بدون تردید ائمه اهل بیت (ع) در این دستورات اهداف مهمی را در نظر داشته‌اند که از مهم‌ترین آن‌ها، مبارزه با ستمگران بنی‌امیه و بنی‌عباس است. از این رو همه مسلمانان و به‌ویژه پیروان خود را به شرکت در این جهاد مقدس ترغیب فرموده‌اند. کیفیت این جهاد نیز چیزی نیست جز مرثیه، مدیحه، زیارت و گریه بر مصایب اهل‌بیت (ع) برای خنثی‌کردن تلاش بنی‌امیه که سعی می‌کردند نام امام حسین (ع) را از بین ببرند و از رثا و زیارت و بیان فضایل و مناقب آن حضرت جلوگیری می‌کردند. در این راستا گریه و عزاداری، مرثیه و زیارت قبور آنان نه فقط از باب حسرت و تسلیت است، بلکه محاربه با دشمنان خدا و جهاد فی‌سبیل‌الله به شمار می‌آید و هر کس در این جهاد مقدس شرکت کند، خداوند بزرگ او را از مجاهدان در راه خود شمرده و ان‌شاءالله بهشت را نصیب او

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 13:57 | نویسنده : حسینعلی بامری
Snاهل البيت > آيات نازله در باره حضرت علي(علیه السلام) آيات نازله در باره حضرت علي(علیه السلام) انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون (سوره مائده آيه 55) بنا بنقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادي (بيش از سيصد آيه) در باره ولايت علي عليه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن کريم آمده است که نقل همه آنها از عهده اين کتاب خارج است لذا ما در اينجا فقط بنقل چند مورد از کتب معتبره اهل سنت اشاره مينمائيم که جاي چون و چرا براي آنان باقي نماند 1 ـ آيه تبليغ ـ ابو اسحق ثعلبي در تفسير خود و طبري در کتاب الولاية و ابن صباغ مالکي و همچنين ديگران نوشته اند که آيه تبليغ يعني آيه 67 سوره مائده يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... در باره علي عليه السلام نازل شد و رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه اللهم و ال من والاه....[1] . چون در باره نزول اين آيه و جريان غدير خم در فصل ششم بخش يکم توضيحات کافي داده شده لذا در اينجا از تکرار آن صرفنظر ميشود. 2 ـ آيه ولايت ـ عموم مفسرين و محدثين مانند فخر رازي و نيشابوري و زمخشري و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل کرده اند که روزي سائلي در مسجد از مردم سؤال نمود و کسي چيزي باو نداد، علي عليه السلام که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه انما وليکم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون[2] نازل گشت يعني ولي و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنيني هستند که نماز را بر پا ميدارند و در حال رکوع زکوة ميدهند. (اگر چه مؤمنين را بصيغه جمع آورده که در حال رکوع صدقه ميدهند ولي در خارج مصداق واقعي آن منحصر بفرد بوده و علي عليه السلام ميباشد، بعضي هم گفته اند چون ائمه ديگر نيز داراي مقام ولايت بوده و اولاد معصومين علي عليه السلام ميباشند لذا بصيغه جمع قيد شده است. ). در آنحال رسول اکرم صلي الله عليه و آله از سائل پرسيد آيا کسي بتو چيزي داد؟ سائل ضمن اشاره بعلي عليه السلام عرض کرد اين انگشتر را او بمن داد[3] . علماي اهل سنت با اينکه بنزول اين آيه در باره ولايت علي عليه السلام اقرار دارند اما بعضي از آنها مانند ابن حجر و غيره در اينجا طفره رفته و ميگويند کلمه ولي بمعني دوست و ناصر است نه بمعني اولي بتصرف در صورتيکه از ظاهر کلام کاملا معلوم است که ولي بمعني زعيم و صاحب اختيار است زيرا آيه شريفه با انما که افاده حصر ميکند شروع شده است يعني صاحب اختيار و اولي بتصرف شما فقط خدا و رسول او و کسي است که در حال رکوع صدقه داده است اگر ولي بمعني دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راکعي که صدقه داده است بي معني و دور از منطق خواهد بود چون در اينصورت مؤمنين جز خدا و رسول و علي عليه السلام دوست ديگري نخواهند داشت در حاليکه مؤمنين همه دوست و ناصر يکديگرند و دوستي چيزي نيست که خداوند آنرا در انحصار خود و اوليائش قرار دهد، در اين مورد حسان بن ثابت حضرت امير عليه السلام را مدح کرده و چنين گويد: فانت الذي اعطيت اذ کنت راکعا فدتک نفوس القوم يا خير راکع فانزل فيک الله خير ولاية و بينها في محکمات الشرايع[4] . يعني تو آن کسي هستي موقعيکه در رکوع بودي بخشش نمودي پس جانهاي مردم فداي تو باد اي بهترين رکوع کننده. خداوند هم در شأن تو بهترين ولايت را نازل کرد و آنرا در قرآن کريم ضمن شرايع محکم دين بيان فرمود و معلوم و واضح است که مقصود از بهترين ولايت همان زعامت و رهبري است نه ياري و دوستي و معاني ديگر. 3 ـ آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول. و اولي الامر منکم[5] . (اي مؤمنين خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنيد). شيخ سليمان بلخي و ديگران نوشته اند که اين آيه در باره امير المؤمنين نازل شده و منظور از اولي الامر ائمه عليهم السلام از اهل بيت اند.[6] . اهل سنت هر رئيس و زعيمي را که نسبت بمسلمين رياست داشته باشد اولو ـ الامر گويند و اطاعت او را بموجب اين آيه واجب ميدانند ولي اين قول بهيچوجه صحيح نميباشد زيرا در اينصورت بايد اطاعت معاويه و يزيد و عبد الملک و متوکل عباسي و امثال آنها که ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتيکه آيات ديگري هست که خداوند از اطاعت چنين اشخاصي نهي فرموده است چنانکه فرمايد: و لا تطيعوا امر المسرفين، الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون[7] . (امر اسراف کنندگان را که در روي زمين فساد نموده و اصلاح نميکنند اطاعت نکنيد) بنا بر اين اطاعت آن اولوا الامري واجب است که پاک و معصوم بوده و دستورات وي همان اوامر و نواهي خدا و پيغمبر باشد و چنين کساني جز علي (ع) و يازده فرزندش که جانشينان پيغمبر اکرم اند کس ديگري نميباشد چنانکه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون[8] . يعني من و علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاک و معصوم هستيم. 4 ـ آيه مباهله ـ گروهي از نصاراي نجران در مدينه خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عيسي عليه السلام از آنجناب مطالبي پرسيدند و چون در مباحثه راه مغالطه مي پيمودند آيه مباهله نازل شد که: فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين[9] . يعني اي پيغمبر هر کس با تو در امر عيسي پس از آنکه ترا در باره او علم و اطلاعي حاصل شد مجادله کند بگو بيائيد تا ما و شما پسران و زنان و نزديکان خود را که بمنزله خود ما هستند بخوانيم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرين کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. بدينطريق رسول اکرم صلي الله عليه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادي آنروز نصارا با علماي خود بيرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلي الله عليه و آله با نزديکان و اقوامش بيايد مباهله نکنيد (زيرا اگر او بر حق نباشد نزديکانش را در معرض نفرين و بلا نميآورد) و اگر با اصحاب و مسلمين بيايد مباهله کنيد در آنحال پيغمبر اکرم با علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام حاضر شد اسقف پرسيد اينها کيستند؟ گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن يگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو کودک هم نواده هاي او هستند. اسقف گفت بخدا سوگند من چهره هائي مي بينم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا ميکند خوبست از مباهله خود داري کنيد و با او مصالحه نمائيد لذا گفتند يا ابا القاسم ما مباهله نميکنيم و حاضر بمصالحه هستيم حضرت نيز پذيرفت. ابن ابي الحديد و ابن مغازلي و ديگران نوشته اند که منظور از ابنائنا حسنين و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا علي عليه السلام ميباشد[10] . بنا بر اين در اين آيه خداوند حضرت امير را از شدت اتحاد نفساني با پيغمبر (البته بطور مجاز) نفس پيغمبر خوانده است. 5 ـ آيه تطهير ـ در تفسير طبري و فخر رازي و همچنين در کتب ديگر اهل سنت نقل شده است که آيه تطهير: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا[11] در خانه ام سلمه بر پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنين و علي عليهم السلام را جمع کرد سپس گفت: اللهم هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (خدايا اينها اهل بيت من هستند پليدي را از اينها دور گردان و بتطهير خاصي پاکشان فرما) ام سلمه گفت يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود تو جاي خود داري و زن خوبي هستي (اما مقام اهل بيت مرا نداري. )[12] . برخي از علماي اهل سنت مانند زمخشري و غيره گفته اند که اين آيه در مورد زنان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده است زيرا صدر و ذيل آيه در باره آنها است! پاسخ اينست که اگر اين آيه در باره زوجات پيغمبر صلي الله عليه و آله بود ضمير مخاطب بصيغه جمع مؤنث ميآمد و آيه چنين ميشد ليذهب عنکن الرجس و يطهرکن تطهيرا زيرا بکار بردن صيغه مذکر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بکلي غلط است و علت اينکه با وجود حضرت زهرا عليها السلام در آن انجمن ضمير مخاطب را جمع مذکر آورده است از جهت تغليب است همچنانکه در آيه 73 سوره هود نيز با اينکه مخاطب زن است (ساره) ولي چون ابراهيم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغليب ضمير جمع مذکر آمده است ـ قالوا اتعجبين من امر الله رحمة الله و برکاته عليکم اهل البيت... و گذشته از اين همه جا منظور از اهل بيت، علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام اند نه کسان ديگر زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله فقط بآنها اهل بيت خطاب ميکرد چنانکه در کتب معتبره از انس بن مالک نقل شده است که پيغمبر صلي الله عليه و آله براي نماز صبح که ميرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه عليها السلام عبور ميکرد و آنها را صدا ميزد و ميفرمود الصلوة يا اهل البيت و آنگاه اين آيه را تلاوت ميفرمود انما يريد الله...[13] . همچنين پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود که اين آيه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و علي و حسن و حسين و فاطمه[14] . در کتاب قاموس الصحيفه از صاحب رياض السالکين نقل شده است که جمهور علماء عامه گفته اند زنان پيغمبر صلي الله عليه و آله جزو اهل بيت او ميباشند و من بحديثي برخوردم که سيوطي در کتاب (الجامع الصغير) از ابن عساکر از واثله نقل کرده که مضمونش صراحت دارد بر عقيده مذهب اماميه که زنهاي آنحضرت در شمار اهل بيتش نيستند و آن گفتار او است که (بدخترش) فرمود نخستين کسي که از اهل بيت من بمن ملحق ميشود توئي اي فاطمه و اول کسي که از زنانم بمن ملحق ميشود زينب است[15] . 6 ـ بنقل علماء و مورخين فريقين چون آيات سوره برائت در مورد عهد شکني و مذمت مشرکين نازل گرديد رسول اکرم صلي الله عليه و آله آيات اوائل سوره مزبور را بابو بکر داد که بمکه برده و در موسم حج بمشرکين ابلاغ نمايد، پس از آنکه ابو بکر براه افتاد و قدري راه رفت جبرئيل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پيغمبر صلي الله عليه و آله عرض کرد خداوند فرمايد: لا يؤديها عنک الا انت او رجل منک. يعني کسي از جانب تو اداء رسالت ننمايد مگر خودت يا مردي که از خودت باشد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فورا علي عليه السلام را طلبيد و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بکر برو هر کجا باو رسيدي آيات را از او بگير و بمکه ببر و بمشرکين قرائت کن، حضرت امير فورا حرکت کرد و در راه بابوبکر رسيد و آيات را از او گرفته و بمکه برد و ابو بکر خدمت پيغمبر مراجعت نمود و در حاليکه از اين امر محزون و متأسف بود عرض کرد يا رسول الله مگر در باره من چيزي نازل شده حضرت فرمود خداي تعالي دستور داد که آيات را کسي ببرد که از خود من باشد و من هم علي را براي انجام اين مأموريت اعزام نمودم[16] . در اينجا سه مطلب مورد توجه و بررسي است: اول اينکه علي عليه السلام از خود پيغمبر صلي الله عليه و آله است و ابو بکر چنين خصوصيتي را ندارد. دوم اينکه خداي تعالي ابو بکر را براي ابلاغ چند آيه در يک شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد که براي اينکار علي عليه السلام را بفرستد در اينصورت چگونه حزب سقيفه چنين کسي را براي جانشيني پيغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهاي اسلامي خلافت نمايد؟ سوم اينکه اعزام ابو بکر در وهله اول و عزل او در وهله ثاني و نصب علي (ع) بجاي وي براي اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگي علي عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتي منصوب ميشد بنظر همه عادي ميآمد و چندان اهميتي نداشت ولي وقتي ابو بکر براه افتاد و سپس علي عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگي علي عليه السلام براي جانشيني پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد. 7 ـ آيه مودت ـ قل لا اسألکم عليه اجرا الا المودة في القربي[17] . (اي پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدي نميخواهم مگر دوستي نزديکانم را. زمخشري در تفسير کشاف و گنجي شافعي در کفاية الطالب و ديگران نوشته اند که چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر صلي الله عليه و آله گفتند يا رسول الله: و من قرابتک هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال علي و فاطمة و ابناهما[18] . يعني نزديکان شما که دوستي آنها بر ما واجب است چه کساني اند؟ فرمود علي و فاطمه و دو پسرشان. 8 ـ آيه قل کفي بالله شهيدا بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب[19] . کافران رسالت پيغمبر اکرم را انکار کرده و گفتند تو پيغمبر نيستي اين آيه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد که بگو (من براي رسالت خود دو شاهد دارم يکي) خدا است که براي شهادت ميان من و شما کافي است و ديگري کسي است که علم کتاب در نزد اوست. ثعلبي در تفسير آيه مزبور مينويسد آنکه علم کتاب در نزد اوست علي بن ابيطالب است[20] . همچنين ابو سعيد خدري گويد از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدم آنکس که علم کتاب در نزد اوست کيست؟ فرمود آنکس برادرم علي بن ابيطالب است[21] . شيخ سليمان بلخي از ابن عباس نقل ميکند که گفت آنکه علم کتاب در نزداوست علي عليه السلام است زيرا او بتفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود[22] . 9 ـ آيه افمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه...[23] . آيا کسيکه (رسول خدا صلي الله عليه و آله براي صحت گفتار خود) حجتي (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهي از خود او باشد.... در اين آيه نيز مفسرين و مورخين عامه و خاصه نوشته اند که منظور از شاهد و گواهي از خود پيغمبر علي عليه السلام است[24] . ابراهيم بن محمد حمويني در کتاب فرائد السمطين از ابن عباس نقل ميکند که اين آيه در شأن علي عليه السلام است و احدي با او در آن شريک نيست و خوارزمي هم در مناقب خود مينويسد که عمرو عاص در نامه اي که بمعاويه نوشته بود اشاره بآياتي در شأن علي عليه السلام کرده بود که از جمله آنها آيه مزبور بوده است[25] . 10 ـ آيه الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون[26] . کسانيکه اموالشان را در شب و روز و نهاني و آشکارا انفاق ميکنند براي آنان در نزد پروردگارشان پاداشي است و آنان خوف و اندوهي ندارند. خوارزمي و ثعلبي و مالکي و ابو نعيم و ديگران از ابن عباس نقل کرده اند که علي عليه السلام چهار درهم داشت يکي را شب (در راه خدا) صدقه داد و يکي را روز و يکي را پنهاني و يکي را آشکارا آنگاه اين آيه در باره او نازل گرديد[27] . 11 ـ آيه و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله[28] و از مردم کسي هست که جان خود را ميفروشد (بذل ميکند) در راه بدست آوردن رضاي خدا. ثعلبي در تفسير خود از ابن عباس روايت ميکند که در شب هجرت پيغمبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام در فراش وي خوابيد و اين آيه در شأن آنحضرت نازل گرديد[29] . 12 ـ آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية[30] . کسانيکه ايمان آورده و اعمال نيکو انجام دادند آنان بهترين مردمند. مقاتل بن سليمان از ضحاک از ابن عباس نقل کرده است که اين آيه در شأن علي عليه السلام و اهل بيت او نازل شده است[31] . 13 ـ وقفوهم انهم مسئولون[32] آنها را نگهداريد که مورد سؤال خواهند بود. ابو سعيد خدري از پيغمبر صلي الله عليه و آله نقل ميکند که آنچه مورد سؤال خواهد بود ولايت علي بن ابيطالب است[33] . 14 ـ آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا[34] کساني که ايمان آورده و عمل هاي نيک انجام دادند بزودي خداوند دوستي آنها را در دلهاي مردم قرار ميدهد. گنجي شافعي از قول خوارزمي مينويسد که علي عليه السلام فرمود مردي مرا ملاقات کرد و گفت يا ابا الحسن بدانکه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم علي عليه السلام فرمود من برسول خدا صلي الله عليه و آله مراجعه کرده و سخن آنمرد را باو خبر دادم. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود شايد در باره او احسان و نيکي نموده اي، گفتم بخدا من در باره او احساني نکرده ام، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود خدا را سپاس که دلهاي مؤمنين را بدوستي تو واد داشته است آنگاه آيه بالا نازل شد[35] . 15 ـ آيه و اعتصموا بحبل الله جميعا[36] و همگي بريسمان خدا چنگ زنيد. صاحب کتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روايت کرده است که ما در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم عربي آمد و عرض کرد يا رسول الله شنيدم که ميفرمودي اعتصموا بحبل الله حبل خدا کدام است که باو تمسک جوئيم؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله دست خود را بر دست علي عليه السلام زد و فرمود باين شخص تمسک جوئيد که اين حبل المتين است[37] . 16 ـ آيه انما انت منذر و لکل قوم هاد[38] هر آينه تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت کننده اي است. از طريق اهل سنت هفت حديث نقل شده است که مقصود از منذر پيغمبر صلي الله عليه و آله و از هادي علي عليه السلام ميباشد از جمله مالکي در فصول المهمه مينويسد که چون آيه مزبور نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: انا المنذر و علي الهادي و بک يا علي يهتدي المهتدون. يعني من انذار کننده ام و علي هدايت کننده و بوسيله تو يا علي هدايت يافتگان هدايت مي يابند[39] . 17 ـ آيه و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبني و بني ان نعبد الاصنام[40] زمانيکه ابراهيم (بدرگاه خداي تعالي دعا کرد) و گفت پروردگارا اين شهر را (مکه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستي دور گردان. ابن مغازلي شافعي بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل ميکند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود دعاي ابراهيم که عرض کرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستي دور گردان بمن و علي منتهي شد که هيچيک از ما هرگز به بت سجده نکرديم در نتيجه خداوند مرا نبي و علي را وصي قرار داد[41] . 18 ـ آيه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائکة بعد ذلک ظهير[42] . البته خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين ياري کننده او (پيغمبر صلي الله عليه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتيبان اويند. مفسرين و علماي بزرگ اهل سنت نوشته اند که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود در آيه مزبور منظور از صالح المؤمنين علي بن ابيطالب است[43] . 19 ـ آيه لا يستوي اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون[44] . يعني دوزخيان با بهشتيان برابر نيستند اصحاب بهشت آنانند که رستگار هستند. موفق بن احمد بسند خود از جابر روايت کرده است که گفت ما در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم که علي عليه السلام داخل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود قسم بآنکه جان من در دست اوست که اين مرد و شيعه اش در روز قيامت رستگارانند[45] . 20 ـ آيه و تعيها اذن واعية[46] و نگهدارد، آن پند را گوش نگاهدارنده. طبري و سيوطي در تفسير خودشان نوشته اند که وقتي آيه مزبور نازل شد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله عرض کرد خدايا آنگوش را گوش علي قرار بده و علي عليه السلام فرمود از آنگاه چيزي نشنيدم که فراموش کرده باشم[47] . 21 ـ آيه افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا يستون[48] آيا کسي که مؤمن است مانند کسي است که فاسق است (اين دو) در نزد خدا يکسان نيستند. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن کثير در تفسير خود و خطيب بغدادي در تاريخ بغداد و ديگران نوشته اند که وليد بن عقبه در مقام مفاخره بعلي عليه السلام گفت من از تو زبانم گوياتر و نيزه ام تيزتر و در جنگ شجاع ترم! علي عليه السلام فرمود ساکت شو اي فاسق. آنگاه خدا بتصديق کلام آنحضرت آيه مزبور را نازل فرمود[49] . 22 ـ القيا في جهنم کل کفار عنيد[50] . بيفکنيد در دوزخ هر نا سپاس ستيزه جو را. حاکم حسکاني در شواهد التنزيل بسند خود از ابو سعيد خدري نقل ميکند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود چون روز قيامت شود خداي تعالي بمن و علي ميفرمايد هر کس دشمن شما است او را در آتش بيفکنيد و هر که دوست شما است او را داخل بهشت گردانيد و اينست فرموده خداي تعالي القيا في جهنم کل کفار عنيد[51] . 23 ـ آيه و ارکعوا مع الراکعين[52] و رکوع کنيد با رکوع کنندگان. موفق بن احمد و ابو نعيم اصفهاني باسناد خود از ابن عباس نقل کرده اند که اين آيه در خصوص پيغمبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام نازل شده و آنها اول کسي بودند که نماز گزاردند و رکوع کردند[53] . 24 ـ آيه ثم لتسألن يومئذ عن النعيم[54] آنگاه در آنروز از نعمتها پرسيده شوند. ابو نعيم و حاکم حسکاني بسند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده اند که فرمود مقصود از نعيم در اين آيه ولايت امير المؤمنين و ما است که از آن پرسيده خواهد شد[55] . 25 ـ آيه سأل سائل بعذاب واقع[56] خواست سؤال کننده اي عذابي را که واقع شد. ثعلبي و ابن صباغ و ديگران نوشته اند که چون در روز 18 ذيحجه رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را بجانشيني خود منصوب نموده و فرمود من کنت مولاه فهذا علي مولاه. حارث بن نعمان پس از شنيدن اين خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت يگانگي خدا و نبوت خود از جانب خدا امر کردي قبول نموديم و سپس به نماز و زکوة و حج و جهاد و روزه دستور دادي پذيرفتيم باينها قناعت نکردي در آخر کار اين جوان را که پسر عموي تست بولايت نصب کردي آيا اين کار از جانب تست يا بدستور خدا است؟ رسول اکرم فرمود قسم بخدائي که جز او خدائي نيست که اين امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حاليکه بسوي ناقه خود ميرفت گفت خدايا اگر اين مطلب صحيح است بر ما از آسمان سنگ بفرست يا بعذابي دردناک معذب گردان هنوز بناقه اش نرسيده بود که سنگي از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاکش نمود آنگاه اين آيه نازل شد که سأل سائل بعذاب واقع[57] . آياتي که در باره ولايت و فضائل علي عليه السلام نازل شده خيلي بيش از اينها است و ما براي نمونه فقط به 25 آيه از آنها اشاره نموديم و بطوريکه مفسرين و محدثين نوشته اند متجاوز از سيصد آيه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانکه گنجي شافعي و ثعلبي بسند خود از ابن عباس نقل کرده اند که نزلت في علي بن ابي طالب اکثر من ثلاثمائة آية[58] . اکنون بايد از آقايان (اهل سنت) پرسيد با وجود اينهمه آيات که دلالت بر ولايت و برتري علي عليه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بکتب معتبره ـ تان صحت اين مطلب را خواهيد پذيرفت چگونه ابو بکر را بجاي علي عليه السلام خليفه ميدانيد آيا سخن و عقيده شما در اينمورد موضوع کوسه و ريش پهن نيست؟ در خاتمه اين فصل از تذکر اين مطلب ناگزير است که ممکن است بنظر بعضي چنين برسد که خداوند چرا صريحا نام علي عليه السلام را در قرآن نياورده که او جانشين پيغمبر است تا مسلمين دچار اختلافات نشوند؟ پاسخ اين اشکال يا اعتراض اينست که اولا موضوع ولايت علي عليه السلام مورد آزمايش است و بايستي مردم بوسيله آن آزمايش شوند چنانکه از جمله آياتي که مؤيد اين مطلب است آيه شريفه الم أحسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون[59] ؟ (آيا مردم چنين پندارند که با گفتن اينکه ايمان آورديم رها کرده شوند و آنان آزمايش نخواهند شد؟ ) که بنا بنقل علماء و مفسرين عامه و خاصه ولايت علي عليه السلام است که مورد آزمايش مسلمين قرار گرفته است[60] . ثانيا بفرض اينکه نام علي عليه السلام نيز در قرآن ذکر ميشد باز مردم از روي حب جاه و طمع دنيوي با آن مخالفت ميکردند همچنانکه با برخي از آيات قرآن مخالفت نمودند که در فصول آتي بدين مطلب اشاره خواهد شد. ثالثا قرآن کريم شامل احکام کلي است و جزئيات آن بوسيله پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله توضيح داده شده است و اصل ولايت و امامت هم چنانکه در اين فصل گذشت در چندين آيه با قرائن روشن گفته شده و نبي اکرم نيز طبق بياناتي مضمون و مفاد آنها را که بر علي عليه السلام تطبيق ميکرد بمردم ابلاغ نموده است و اين مطلب را علماء و مفسرين اهل سنت نيز قبول دارند ولي عملا با آن مخالفت ميکنند. ________________________________________ 1.شواهد التنزيل جلد 1 ص 189 ـ فصول المهمه ص 27. 2.سوره مائده آيه 55. 3.کفاية الطالب ص 250 ـ مناقب خوارزمي ص 178 ـ تفسير طبري جلد 6 ص 165 ـ تفسير رازي جلد 3 ص 431 و کتب ديگر. 4.کشف الغمه ص 88. 5.سوره نساء آيه 59. 6.ينابيع المودة ص 114 ـ شواهد التنزيل جلد 1 ص 149 ـ غاية المرام باب 58. 7.سوره شعراء آيه 151 ـ 152. 8.ينابيع المودة ص 445. 9.سوره آل عمران آيه 61. 10.مناقب ابن مغازلي ص 263 ـ کفاية الخصام ص 309 ـ فصول المهمه ص 8. 11.سوره احزاب آيه 33 ـ اراده خدا است که از شما اهل بيت پليدي را دور کند و شما را بتطهير خاصي پاک گرداند. 12.کفاية الطالب ص 372 ـ تفسير فخر رازي جلد 6 ص 783. 13.شواهد التنزيل جلد 2 ص 11. 14.تفسير ابن جرير طبري جلد 22 ص 5. 15.قاموس الصحيفه ص 25 ـ اين کتاب اخيرا بوسيله جناب حجة الاسلام حاجي سيد ابو الفضل حسيني بسبک جالب و زيبا در شرح لغات صحيفه سجاديه تأليف شده و تعليقات او اضافاتي نيز از نظر نقل حديث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گرديده است مطالعه اين کتاب نفيس براي محققين و اهل علم توصيه ميشود. 16.ذخائر العقبي ص 69 ـ کفاية الطالب ص 242 ـ ينابيع الموده ص 88 ـ ارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 17. 17.سوره شوري آيه 23. 18.کفاية الطالب ص 91 ـ تفسير کشاف جلد 2 ص 339 ـ ذخائر العقبي ص 25. 19.سوره رعد آيه 13. 20.غاية المرام باب 126. 21.شواهد التنزيل جلد 1 ص 307. 22.ينابيع المودة ص 104. 23.سوره هود آيه 17. 24.تفسير ابو الفتوح رازي ـ ينابيع المودة ص 99. 25.غاية المرام باب 128. 26.سوره بقره آيه 274. 27.مناقب ابن مغازلي ص 280 ـ ذخائر العقبي ص 88. 28.سوره بقره آيه 207. 29.ينابيع المودة ص 92 ـ کفاية الطالب ص 239. 30.سوره بينة آيه 8. 31.غاية المرام باب 94 حديث 9. 32.سوره و الصافات آيه 24. 33.شواهد التنزيل جلد 1 ص 107 ـ صواعق المحرقه ص 89. 34.سوره مريم آيه 96. 35.کفاية الطالب ص 249 ـ مناقب خوارزمي ص 188 ـ الغدير جلد 2 ص 56. 36.سوره آل عمران آيه 103. 37.کفاية الخصام ص 343. 38.سوره رعد آيه 7. 39.فصول المهمه ص 122. 40.سوره ابراهيم آيه 35. 41.مناقب ابن مغازلي ص 276. 42.سوره تحريم آيه 4. 43.شواهد التنزيل جلد 2 ص 255 ـ صواعق محرقه ص 144. 44.سوره حشر آيه 20. 45.کفاية الخصام ص 422. 46.سوره الحاقة آيه 12. 47.مناقب ابن مغازلي ص 265. 48.سوره سجده آيه 18. 49.غاية المرام باب 152 ـ مناقب ابن مغازلي ص 324. 50.سوره ق آيه 24. 51.شواهد التنزيل جلد 2 ص 190. 52.سوره بقره آيه 43. 53.غاية المرام باب 176. 54.سوره تکاثر آيه 8. 55.غاية المرام باب 48 ـ شواهد التنزيل جلد 2 ص 368. 56.سوره معارج آيه 1. 57.فصول المهمه ص 26 ـ کفاية الخصام ص 488. 58.کفاية الطالب ص 231 ـ صواعق محرقه ص 76 ـ ينابيع المودة ص 126. 59.سوره عنکبوت آيه 1. 60.شواهد التنزيل جلد 1 ص 438 ـ غاية المرام باب. 125. 2 نظر

تاريخ : دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, | 14:5 | نویسنده : حسینعلی بامری
;کرامات حسینی درکشورآذربایجان؟درکشوراذربایجان اکنون عزاداری امام حسین ممنوع میباشدوبیرقها عزاداریازسوی دولت اذربایجان جمع اوری میشوداماهنوز امام حسین(ع)وگریه شوق سوزان عشق به ان حضرت است که دل هامردم غیورآران رازنده نگه داشته زیرانان شیفتگان امیرمومنان (ع)ویاران ان حضرت هستنداکنون اذربایجان ازایران جداشده دشمن هرچندمرزها راجداکرده امانتوانست عشق ایرانی وارانی راازامام حسین (ع)بردارد....................دوستی میگفت دراغازحکومت کمونیست هامبارزه بامظاهردین ازمساجدوحسینه هااغازشد به گونه ی کسی نمیتونست قرانی درخانه داشته باشددراین میان همه چیزازمردم گرفته شد ولی عاشوراهمچناندردل هامردم زنده بودوازاین رومردم انروزرامیشناختند وبه هرگونه شده به عزاداری میپرداختند روزی گروهی ازدانش اموزان به مدرسه نرفتند فردامعلم پرسید چراغیبت کردید دیروز؟کودک دبستانی گفت اقامن راستشو بگم معلم باتشویق گفت اره کودک باهمان صفاوسادگی گفت دیروز مابرای عزاداری امام حسین (ع)به مدرسه نیامدیم معلم باعصبانیت به کودک سیلی زد واورابه زمین پرت کرد گفت کسی هزاروچندسال پیش مرده وبه پیامبر واهل بیت (ع)توهین کرد هنوز زمان اندکی نگذشته بود که ناگهان معلم احساس دردشدیدی کردحالت تشنج به اودست دادواورابه بیمارستان بردند که وسط راه به درک واصل شد پس ازاین بود که درآذربایجان حکایت این کودک ومعلم برزبان افتاد وهمگان ازاهانت به عاشوراهراسان شدند وکسی جرات اهانت نداشت وعاشوراسالیان سال درکشوراذربایجان باقی ماند

تاريخ : یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, | 14:26 | نویسنده : حسینعلی بامری
یکی ازسنت هاعزاداری درهند گذرازمیان گودالی ازاتش است باپابرهنه ؟مردم یکی ازشهرهاهندهرساله برای عزاداری جمع میشوند دستجات عزاداری راه میندازند روزی گروهی مخالفین خواستند تادرراستای مخالفت باعزاداری برای امام حسین این حرکت رامختل سازند ازاین رودرمسیرعزاداری اتش بزرگی ازهیزم برافروختند تاشیعه هانتونن از مسیرحرکت کنن هنگامی که عزاذاران به منطقه رسیدندباآتش بزرگ مواجه شدند واگرمیخاستند برگردندنظم نظم دستجات عزاداری بهم میریخت واگرعبورمیکردندبایدازروی اتش ردمیشدند پیشگامان عزاداری گفتندماکه همیشه میگفتیم ای کاش درکربلابودیم وجان خودرافدای امام میکردیم اکنون فرصتی است تاخوراهمانندخیمه هاامام حسین وکودکان وبچه هاامام به درون اتش بزنیم وردبشیم پس همگان حسین گویان باسلامتی ازدرون اتش ازان گذشتند وهیچ صدمه ی ندیدندپس ازاین هرساله این مراسم برگذارمیشود