تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 6:20 | نویسنده : حسینعلی بامری
این صفاتی که فطرت، به خوبی آنها شهادت می‌دهد و امامان معصوم(ع) از آنها مدح و تمجید کرده‌اند، باید در وجود یار و یاور مهدی(عج) باشد. مانند سه صفتی که در این روایت شریف آمده است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: «سرور خلق‌های نیک وخوب، سه خصلت است؛ اهل انصاف بودن، مواسات با برادران دینی و همواره به یاد خدا بودن.» پس اوّلین سیّد و سرور اعمال، انصاف است. انسان باید در همه چیز اهل انصاف باشد؛ در داوری میان دیگران، در گفتار، در معامله، در روبه‌رو شدن با مردم، در نگاه و در هر جایی که بشر در آنجا به رعایت انصاف نیاز دارد. همین صفت انصاف داشتن اگر در انسان به وجود آید، ربط معنوی و روحی میان او و امام زمان(عج) برقرار می‌شود، داستان پیرمرد قفل ساز که به سبب همین منصف بودن، خدمت امام زمان(عج) می‌رسید، معروف است. دومین عملی را که آقای اعمال شمردند، مواسات با برادران دینی است؛ یعنی به آنها در مسائل مالی کمک برساند و یاری کند. خیلی بد است که در میان مسلمانان، شخصی ورشکست شود و کارش به زندان بکشد، امّا همة اطرافیان او میلیون‌ها تومان پول داشته باشند! آیا با این وضع می‌شود توقّع داشت که از یاران حضرت مهدی(عج) بود؟! حضرت می‌فرمایند: «این دوست من است، چرا گرفتاری او را حل نکردید؟!» اولیای خدا در زندگی مواسات داشتند. امامان معصوم(ع) اهل مواسات بودند. سومین عمل برجسته، به یاد خدا بودن در همه حال است. چه در خلوت و چه در جلوت؛ چه در میان مردم و چه دور از مردم؛ چه در بیداری و چه در خواب! یاد قلبی و باطنی خدا را در همه حال داشته باشید. با توجّه به این روایات، روشن می‌شود که یاران حضرت مهدی(عج)، دارای چنان ویژگی‌ها و اوصاف برتر و کم‌نظیری هستند که به حق در این مقام و موقعیّت قرار گرفته‌اند و بدین جهت نقش مهمّی در پیروزی آن قیام جهانی خواهند داشت. تذکّر این نکته ضروری است که ظهور حضرت موقوف به انقضای اجل و سرآمد حکمت وتحقّق شرایط و ظهور علامات است؛ زیرا غیبت حضرت را مدّتی است معلوم و حجاب را مصلحتی و ظهور را شرایطی.

تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 6:18 | نویسنده : حسینعلی بامری
دومین ویژگی یاران امام زمان(عج) تهذیب نفس و خودسازی است. در اسلام، یک منطقة ممنوعه داریم و یک منطقة قُرق. منطقة ممنوعه، گناه است و منطقة قرق شده، مکروهات و شبهات. دوری از گناه، تقوا و دوری از مکروهات و شبهات، ورع نام دارد. اگر کسی بگوید: می‌روم و در مرز سرزمین گناه می‌ایستم و گناه نمی‌کنم بداند که شیطان می‌آید و آرام به گناه هلش می‌دهد! برای حفظ خودمان، باید یک سری مستحبّات را انجام دهیم. مستحبّات، بازوی واجبات است و باید یک سری مکروهات را هم ترک کنیم. دوری از مکروهات، به دوری از حرام و گناه کمک می‌کند. پس امام صادق(ع) می‌فرماید: «هر کس می‌خواهد از یاران مهدی(عج) باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شبهات هم دوری کند؛ یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شبهة عقلی وعرفی است (نه شبهة برخاسته از وسوسه!) مرتکب نشود.» ترک شبهات میان انسان و امام زمان(عج) سنخیّت و تشابه به وجود می‌آورد. البتّه حضرت(ع) درجات و مقاماتش بی‌نهایت است و این یک درجه از آنهاست. ایشان دریای تقوا و ورع هستند و اینها که ما گفتیم، یک قطره بود. باید قطره شد، آنگاه به دریا پیوست! نکتة جالب دیگری که از این قسمت از روایت می‌توان استفاده کرد، این است که «اهل ورع، اهل کار وکوشش هستند، نه اهل خانه نشستن و کاری با جامعه نداشتن!» زیرا می‌فرماید: «فلیعمل بالورع؛ یعنی اهل حرکتند، امّا با ورع در میان مردم زندگی می‌کند. یاران حضرت(ع) ورع را پشت کفة ترازو و در محلّ کار خود، همراه دارند.»

تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 6:16 | نویسنده : حسینعلی بامری
انتظار کشیدن ـ که از وظایف یاران امام مهدی(عج) است ـ یک حالت و عمل قلبی و درونی‌ است که آثار و برکت‌های فراوان بیرونی هم دارد. انسان منتظر، دائماً به در نگاه می‌کند. پیوسته در درون و باطن به عالم بالا نگاه می‌کند که آقایش چه زمانی تشریف می‌آورد. پس اوّلین اثر انتظار، این است که انسان را دائماً به یاد منتظَر می‌اندازد؛ یعنی در حقیقت، انسان منتظِر، یک لحظه هم از یاد آن حضرت غافل نیست. دومین اثر، آماده شدن و مهیّا شدن برای آمدن امام زمان(عج) است. شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: متی الفرج؛ آقاجان! گشایش و فرج شما اهل بیت(ع) چه زمانی است؟ امام فرمودند: «مالک و الفرج و انت ممن ترید الدّنیا!؟؛ تو را به فرج چه کار در حالی که از کسانی هستی که دنیا را می‌خواهند و دنیاطلبند؟! کسی می‌پرسد فرج چه زمانی است، که خود را برای آن ساخته و آماده کرده است. تو فرج را برای آن می‌خواهی که دنیایت آباد شود! مشکلات اقتصادی و سیاسی برود! تو خود آقا را نمی‌خواهی. آقا بیاید تا دنیایت را آباد کند. بنابراین پرسشت بی‌جاست!» پس مهم، آماده بودن برای ظهور است. اثر سوم انتظار، لحظه شماریِ انسانِ منتظر برای آمدن آن حضرت(عج) است. لحظه لحظه می‌گوید: خدا کند تو بیایی!. اصلاً آمدن حضرت(عج) را در خواب می‌بیند. نه اینکه بگوید ـ نعوذبالله ـ آقا تا هزار سال دیگر هم ظهور نمی‌کند.

تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 6:15 | نویسنده : حسینعلی بامری
حضرت امام صادق(ع) در روایتی ویژگی‌ها و برنامه‌های کسانی را که می‌خواهند از یاران امام زمان(عج) باشند، بیان کرده‌اند. «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس خوشحال می‌شود و دوست دارد که درشمارِ یاران حضرت مهدی(عج) باشد، باید سه ویژگی داشته باشد: منتظر بودن، با ورع بودن، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه داشتن».

تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 6:12 | نویسنده : حسینعلی بامری
آخرین وصی پیامبر خدا، دوازدهمین امام شیعه و چهاردهمین معصوم از خاندان رسالت، حضرت مهدی علیه السلام در سپیده دم نیمه ی شعبان سال 255 هجری در سامرا دیده به جهان گشود و انتظار مژده ای که پیامبر خدا و امامان از دو قرن پیشتر داده بودند، سرآمد. نام آن حضرت، نام پیامبر خدا و کنیه ی او کنیه ی رسول خداست (محمد، ابوالقاسم) و توصیه شده که در عصر غیبت، از او به نامش یاد نشود، بلکه با القاب متعددی که دارد، مثل مهدی، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، بقیة الله، قائم، خلف صالح و... نام برده شود. پدرش «امام عسکری علیه السلام» و مادرش «نرجس» است که نام اصلی وی ملیکه، دختر یشوعا فرزند قیصر روم بود. از آنجا که حکومت های ستمگر، طبق وعده ی روایات، زوال قدرت خود را در این مولود خجسته می دیدند و می دانستند که از نسل امام عسکری علیه السلام خواهد بود، پیوسته آن حضرت را زیر نظر داشتند. امام یازدهم نیز تولد این فرزند را از مردم کتمان می کرد تا دستگاه خلافت به وجود او پی نبرد. البته در همان دوران کودکی، برای آنکه شیعیان نسبت به امام بعدی بی خبر نباشند، امام زمان توسط پدر ارجمندش به برخی اصحاب خاص و مطمئن نشان داده می شد تا حجت خدا را بشناسند و بعدا دچار گمراهی نشوند. امام زمان 5 ساله بود که پدرش امام عسکری به شهادت رسید. حضرت بر جنازه ی مطهر پدر نماز خواند و چون ماموران از وجود او با خبر شدند، در تعقیب او به منزل هجوم آوردند. ولی حضرت در یکی از سرداب های خانه از چشمها ناپدید شد و هرچه گشتند، او را نیافتند. (آن محل مقدس امروز در سامرا کنار حرم امام عسکری به نام «سرداب مطهر» موجود است) بدینگونه رابطه ی آشکار با مردم با حضرت مهدی علیه السلام قطع شد. امام عصر علیه السلام از آن زمان تا سال 329 هجری، به مدت 69 سال (که دوره ی غیبت صغری نامیده می شود) از طریق چهار نماینده ی خاص، با مردم رابطه داشت و نامه ها، نیازها و سوال های آنان از طریق این نواب خاص به حضرت می رسید و پاسخ آن دریافت می شد. به نامه های آن حضرت «توقیعات» گفته می شود. نایب های ویژه ی او که در چهار نسل پیاپی واسطه ی میان امام و امت بودند، عبارت اند از: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سیمری. با مرگ چهارمین سفیر خاص امام در سال 329، دوران غیبت کبری آغاز شد که تاکنون ادامه دارد و جانشینان حضرت، فقهای عادل و واجد شرایط در هر زمان اند. حضرت مهدی علیه السلام هم اکنون از دیده ها پنهان است و ما در عصر غیبت به سر می بریم و از دیدن جمالش محرومیم. البته در این دوازده قرنی که از عمر آن حضرت می گذرد، اشخاص متعددی به خاطر صلاحیت و تقوا و عمل صالح، توفیق دیدار او را داشته اند. شوق دیدار او در همه ی دلها وحود دارد و شیعیان، در انتظار پایان دوره ی غیبت و فرا رسیدن «عصر ظهور»ند، تا به یاری او بشتابند. عمر طولانی او از معجزات الهی است. وقتی ظهور کند، در چهره و نیروی یک مرد چهل ساله خواهد بود. در عصر غیبت، جهان از وجود او بهره مند می شود. او حجت خدا در عصر غیبت است و هرگز زمین خالی از حجت نخواهد بود. ظهور او شرایطی دارد که وقتی فراهم باشد و خداوند اذن دهد، آن حضرت در روز جمعه ای از مکه و کنار خانه ی خدا ظهور می کند و تعداد 313 نفر از یاران خاص او از سراسر جهان بسرعت خود را به او می رسانند و با او بیعت می کنند و قیام جهانی او آغاز می شود. امام زمان علیه السلام ذخیره ی الهی برای گسترش قسط و عدالت در سراسر جهان است. وقتی آن حضرت ظهور کند، امنیت، عدالت، رونق اقتصادی، وفور نعمتهای الهی در زمین، صلح و صفا و برادری و مساوات در سطح جهان برقرار خواهد شد. نصرت الهی پشتیبان اوست و جهان مسخر فرمان او می گردد و «حکومت واحد جهانی» تشکیل می شود و قانون خدا و احکام قرآن به نحو کامل در همه جای گیتی حاکم خواهد گشت و قدرت های ستم نابود خواهد شد. وجود آن امام، مشخصات وی، مژده ی ظهورش، ویژگی اصحابش و چگونگی حکومتش، در روایات بسیار آمده و طبق روایات، عقیده ی به او مخصوص به شیعه نیست، بلکه روایات بسیار در کتابهای اهل سنت نیز درباره ی او نقل شده است. به علاوه، عقیده به مهدویت و وجود یک نجات بخش در پایان عمر جهان. نه تنها در اسلام، بلکه در ادیان آسمانی دیگر هم مطرح است و همه ی فرقه ها به نحوی به یک «موعود» و «منجی» عقیده دارند و در انتظار یک مصلح جهانی به سر می برند. همین عقیده سبب شده که در طول تاریخ، بارها از سوی دروغگویانی ادعای مهدویت یا واسطه بودن بین امام و مردم اظهار شود و از این راه، فرقه های انحرافی و مسلک های ساختگی پدید آید. فرقه ی بهائیت و قادیانی گری دو نمونه از این گروه های منحرف است. امام عصر علیه السلام هم اکنون زنده است و از آنچه در جهان و میان مسلمانان می گذرد با خبر است، هرچند دیده نمی شود و کسی از جای او و زمان ظهورش آگاه نیست. دیدار چهره ی او، به سختی میسر است، آن هم برای انسان های صالح و پاک، در صورتی که حضرت مهدی علیه السلام صلاح بداند. برای زمان ظهور حضرت، نشانه هایی در روایات بیان شده که به «علائم ظهور» مشهور است و بروز آن نشانه ها، نشانه ی نزدیکی عصر ظهور است. فراگیری ظلم و جور در سطح جهان، پیدایش جنگ ها و فتنه ها و آشوب های ویرانگر، نا امنی در همه جا، رواج فساد و گناه در جامعه ها، گرانی و نابسامانی اوضاع اقتصادی و... از آن جمله است. وقتی امام زمان علیه السلام ظهور کند، از مکه به سوی مدینه، سپس به سوی عراق و کوفه حرکت می کند. عیسای مسیح از آسمان فرود آمده، به او قتدا می کند. مرکز حکومتش کوفه خواهد بود. اما سپاه او سراسر جهان را فتح خواهد کرد. در شام و فلسطین و مناطق دیگر، نبردهای خونینی بین یاران او پیروان طاغوت ها پیش خواهد آمد. سرانجام، پیروز نهایی از آن اوست. زمین، گنجینه های خود را برای امام آشکار می سازد، امنیت همه جا حاکم می شود، ویرانی ها آباد و ستمگران نابود و مومنان عزیز می شوند. آن حضرت چند سال (هفت یا هفتاد سال) حکومت جهانی خواهد داشت، سپس به شهادت می رسد و حکومت عدل او با بازگشت دوباره ی امامان معصوم ادامه می یابد. سپس عمر جهان به پایان رسیده، مقدمات قیامت فراهم می گردد. در عصر غیبت، شیعیان وظیفه دارند که با «انتظار فرج»، زمینه ساز حکومت جهانی او شوند و از پیشگاه خدا، آمدن او را طلب کنند. انتظار فرج که از برترین عبادت ها به شمار آمده، همراه با اصلاح خود و جامعه و مبارزه با ستم و فساد و فراهم ساختن شرایط متناسب با «دولت کریمه ی» امام زمان علیه السلام است و منتظر مصلح، باید خودش هم صالح باشد!

تاريخ : چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, | 14:5 | نویسنده : حسینعلی بامری
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حَبيبَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا صِفْوَةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَمينَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا نُورَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا صِراطَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا بَيانَ حُکْمِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا ناصِرَ دينِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا السَّيِدُ الزَّکِيُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِيُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْقائِمُ الاْمينُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْويلِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْهادِي الْمَهْديُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِيُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ السَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا مُحَمَّد الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ

تاريخ : چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, | 13:58 | نویسنده : حسینعلی بامری
قطعا گناه کردن، مهم‌ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم». آیت‌آلله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است. بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردم همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است». از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود». بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید، آن‌گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت

تاريخ : یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, | 14:28 | نویسنده : حسینعلی بامری
دين مبين اسلام ، هرگز با برده‌داري موافق نبوده است ؛ اما از آن‌جايي كه اسلام در عصري ظهور کرد که قضيه برده داري يک امر رايج در جامعه بود ، اسلام بجاي مبارزه مستقيم با برده داري که چه بسا مشکلاتي در جامعه ايجاد مي‌كرد و يا با مخالفت تفکر جاهلي مواجه مي‌گرديد ، برنامه هاي مختلفي را در راستاي از بين بردن برده داري ارائه داد و به صورت تدريجي به مبارزه با آن پرداخت ؛ مانند : آزاد کردن بردگان به هنگام ارتکاب گناه مثل : خوردن روزه ماه رمضان و کفارات احرام حج و مخالفت با قسم و عهد و ده ها موارد ديگر و همچنين براي کسي در راه خدا برده‌اي را آزاد نمايد ، پاداش بزرگي قرار داد و اين برنامه به قدري مؤثر بود که در کمتر از يک قرن و نيم ، برده داري از جامعه اسلامي رخت بر بست

تاريخ : یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, | 14:21 | نویسنده : حسینعلی بامری
تاریخ بشریت نشان می دهد که از زمان های قدیم تا حدود صد سال قبل ، خرید و فروش افرادی از جنس بشر به نام غلام و کنیز ، مساله ای معروف در بین جوامع بشری بوده است. بردگان در طول تاریخ سرنوشت بسیار دردناکی داشته اند و به عنوان نمونه ، اسپارتها که به اصطلاح قومی متمدن بودند ، بردگان آنها به قدری بدبخت بودند که تنها غلام یک نفر نبودند بلکه غلام تمام جامعه محسوب میشدند و هر کس بدون ترس از قانون میتوانست هر قدر که خواست غلام خود را یا دیگری را آزاد و شکنجه دهد و در حقیقت ، زندگانی غلامان اسپارتی از حیوانات نیز بدتر بود. در طول تاریخ از زمانی که بردگان را از کشورهای عقب افتاده اسیر میکردند تا هنگامی که در بازارهای فروش عرضه می کردند ، بسیاری از انها می مردند و باقیمانده آنها وسیله ای بودند برای بهره گیری با غذایی اندک برای زنده ماندن و کارکردن و به هنگام پیری و بیماری آنها را به حال خود رها میکردند تا به شکل دردناکی جان دهند ! لذا بردگی در طول تاریخ با انبوهی از جنایات هولناک همراه است. این سنت زشت تقریبا تا صد سال قبل در میان بشریت بوده است . آخرین کشورهایی که حاضر شدند این سنت زشت را کنار بگزارند ، همین کشورهای به ظاهر متمدن بودند . برده گیری در انگلستان تا سال ۱۸۴۰ میلادی و در فرانسه تا سال ۱۸۴۸ و در هلند تا سال ۱۸۶۳ و در آمریکا تا سال ۱۸۶۵ ادامه داشت . در آخر ، کنگره بروکسل در سال ۱۸۹۰ ضمن اعلامیه ای تصمیم به الغای بردگی در سراسر جهان گرفت. برده داری در میان اعراب پیش از اسلام نیز رایج بود. بازرگانان برده که آنها را نخاس میخواندند ، از نواحی مختلف بردگان را به مکه می آوردند و می فروختند . جٌرجی زیدان می نویسد : در میان اعراب ، چنان با بردگان بر خورد بدی داشتند که اگر کسی برده ای خریداری میکرد ، ریسمانی را به گردنش می افکند و چون حیوانی او را به خانه اش میکشید . حال جواب شبهه : طرح های اسلام برای آزادی بردگان اسلام برای اینکه برده داری را ریشه کن کند و از بین ببرد نیاز به زمان داشت چرا که اگر سنت غلطی در جامعه ای وارد شود ، ریشه کن کردن آن نیاز به زمان دارد و هر حرکت حساب نشده ، نتیجه ی معکوسی خواهد داشت . درست همانند انسانی که به یک بیماری خطرناکی مبتلا شده و بیماریش کاملا پیشرفت کرده و یا شخص معتادی که دهها سال به اعتیاد خود خو گرفته است ، در اینگونه موارد حتما باید از برنامه های زمان بندی شده استفاده کرد . اگر اسلام طبق یک فرمان عمومی دستور می داد تا همه بردگان آزاد شوند ، چه بسا بیشتر انها تلف میشدند زیرا نه کسب و کار مستقلی داشتند و نه خانه و آشیانه ای برای ادامه ی زندگی . از این روست که باید تدریجا آزاد می شدند و جذب جامعه می گشتند . اسلام برای آزاد سازی بردگان در مدت زمان طولانی ، سه برنامه را طرح ریزی کرد : ۱- بستن سرچشمه بردگی ۲- گشودن دریچه آزادی ۳- احیای شخصیت بردگان برنامه ی اول : بستن سرچشمه ی بردگی در طول تاریخ بردگی سرچشمه های فراوانی داشته برای نمونه : ۱-اسیران جنگی ۲- بدهکارانی که قدرت پرداخت بدهی خود را نداشتند ۳-زورو غلبه ( مانند برده گرفتن آفریقایی ها و فروختن انها در بازارهای اروپا و آسیا ) در صدر اسلام جلوی بسیاری از این مسائل گرفته شد . تنها در یک مورد اجازه اسیر گرفتن داده شد آنهم در مورد اسیران جنگی بود آنهم به این خاطر بود که در آن زمان زندان هایی نبود که بتوان اسیران جنگی را نگه داشت تا وضعیتشان معلوم شود پس راهی جز تقسیم کردن آنها در میان خانواده ها و نگهداری به صورت برده نبود. بعدها که اوضاع تغییر کرد ، حکم بردگی درباره اسیران تغییر یافت و از طرق مختلف ( مانند مَن و فداء )( سوره محمد آیه ۴ ، بعد از آنکه اسیرشان کردید ، یا بر آنها منت گذارید و با در برابر آزادی ، از آنها مالی به را عنوان فدیه بگیرید ) آزاد می شدند . و البته در دوران به ظاهر اسارت انها ، مسلمانان برخورد کاملا مناسبی با آنها داشتند همچنان که قرآن مجید از کسانی که ایثار کردند و غذای خود را به اسیر دادند ، تجلیل و احترام به عمل می آورد و می گوید : (سوره انسان آیه ۸ ) ابرار و نیکان غذای خود را با انکه به آن علاقه و نیاز دارند به فقیر و یتیم و اسیر می دهند . این آیه طبق روایت معروف ، در مورد حضرت علی (ع)و فاطمه(س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نازل شده که روزه دار بودند و غذای افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند اسلام در راه مبارزه با برده داری ، فروش برده رایکی از منفورترین معاملات دانسته است در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) امده است : شر الناس من باع الناس … بدترین مردم کسی است که انسانها را بفروشد .( مستدرک جلد ۲ کتاب تجارت باب ۱۹ حدیث ۱ ) همچنین یکی از گناهان نابخشودنی در اسلام سلب آزادی و سلب حریت از انسانها و تبدیل آنها به یک متاع است . در حدیثی از پیامبر گرامی (ص) آمده است : ان الله تعالی غافر کل ذنب الا من جحد مهرا ، او اغتصب اجیرا اجره او باع رجلا حرا …. خداوند هر گناهی را می بخشد به جز (سه گناه ) کسی که مهر همسرش را انکار کند ، یا حق کارگری را غصب نماید و یا انسان آزادی را بفروشد ! در این حدیث غصب حقوق زنان و غصب حق کارگران و سلب آزادی انسانها ، سه گناه نابخشودنی ست . ( بحارالانوار جلد ۱۰۳ صفحه ۱۶۸ حدیث ۱۱ ) برنامه دوم گشودن دریچه آزادی اسلام برای کسانی که از قبل دارای برده بودند نیز برنامه وسیعی برای آزاد شدن بردگانشان تنظیم کرده بود که اگر مسلمانان آن را عمل میکردند در مدتی نه چندان زیاد همه بردگان تدریجا آزاد و جذب جامعه اسلامی می شدند. الف ) یکی از مصارف هشتگانه ی زکات در اسلام ، خریدن بردگان و آزاد کردن آنها است ( سوره توبه آیه ۶۰ ) و به این ترتیب یک بودجه دائمی و مستمر برای این امر در بیت المال اسلامی در نظر گرفته شده که تا آزادی کامل بردگان ادامه خواهد داشت . ب) کفاره بسیاری از تخلفات در اسلام ، آزاد کردن بردگان قرار داده شده مانند کفاره قتل خطا ، کفاره ترک عمدی روزه و کفاره قسم . ج) هر گاه مالک از کنیز خود صاحب فرزندی شود ، فروختن آن کنیز جائز نیست و باید از سهم ارث فرزندش آزاد شود . این امر وسیله آزادی بسیاری از بردگان میشد زیرا بسیاری از کنیزان به منزله همسر صاحب خود بودند و از انها فرزند داشتند . د ) هر گاه کسی پدر یا مادر و یا اجداد و یا فرزندان یا عمه یا عمو یا دایی یا خاله یا برادر یا خواهر یا برادر زاده یا خواهر زاده ی خود را مالک شود ، فورا آزاد می شوند. ه) در روایتی وارد شده کسی که برده مشترکی را نسبت به سهم خود آزاد کند ، موظف است بقیه را نیز بخرد و آزاد کند ( وسائل الشیعه جلد ۱۶ صفحه ۲۱ ) و موارد بسیار دیگری که همه نشان از رغبت دین مبین اسلام بر آزادی بردگان دارد . این مساله یکی از مهمترین عبادات و اعمال خیر در اسلام محسوب میشود و پیشوایان اسلام در این امر پیشقدم بودند ، تا انجا که در حالات حضرت علی (ع) نوشته اند : اعتق الفا من کد یده …. یعنی آن حضرت هزار برده را از دسترنج خود آزاد کردند . ( بحار الانوار جلد ۴۱ ضفحه ۴۳ ) پیشوایان اسلام بردگان را به کمترین بهانه ای آزاد می کردند تا سرمشق دیگران باشد ، تا آجا که یکی از بردگان امام باقر (ع) کار نیکی انجام داد امام فرمود : اذهب فانت حر فانی اکره ان استخدم رجلا من اهل الجنه … برو تو آزادی که من خوش ندارم مردی از اهل بهشت را به خدمت خود در آورم . (وسائل جلد ۱۶ صفحه ۳۲ ) سوال : اگر بنا بود اسلام با برده داری مخالفت کند ، پس چرا امامان معصوم در خانه خود برده و غلام نگهداری می کردند ؟ جواب : یکی از مصارف زکات در اسلام خرید و آزاد کردن بنده است و از آنجایی که ائمه معصومین حاکمان دین مبین اسلام بودند ، به واسطه اموالی که از طریق زکات جمع آوردی میشد بنده می خریدند و آزاد می کردند و اما علت نگه داشتن انها در خانه ائمه این بود که بردگان ، دوره تربیت اسلامی را از دوره کفر تا دوره ی آزادی بگذرانند و یک مسیری را تحت تربیت معصومین طی کنند. اگر اینگونه نبود که این خرید و آزاد کردن برده ی کافر فائده ای نداشت. پس برده ای که با زکات مسلمین آزاد میشد بهتر بود که با حقیقت و ماهیت اسلام آشنا شود . اتفاقا این گونه بردگان بعد از آزادیشان از مسلمانان بسیار اصیل و پایبند به رعایت احکام و اخلاق اسلامی شده اند . برنامه سوم احیای شخصیت بردگان اسلام از نظر شخصیت انسانی ، هیچ تفاوتی میان بردگان و افراد آزاد نمی گذارد و معیار ارزش را همان تقوا قرار می دهد . لذا بردگان اجازه دارند تا همه گونه پست مهم اجتماعی را عهده دار شوند تا انجا که بردگان می توانند مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند ( شرایع الاسلام کتاب القضاء) قرآن کریم در سوره یوسف آیه ۳۶ از بردگان تعبیر به ( فتی ) می کند . فتی یعنی جوانمرد و در حدیثی نیز دارید : لا یقولن احدکم عبدی و امتی و لکن فتای و فتاتی …. هیچ کدام از شما نباید بکوید ، غلام من و کنیز من ، بلکه بگوید : جوان من . ( مجمع البیان جلد ۵ صفحه ۲۳۲ ) در عصر پیامبر اکرم (ص) نیز مقامات برجسته ای از قرماندهی لشکر گرفته تا پستهای حساس دیگر به بردگان سپرده می شد . بسیاری از یاران بزرگ پیامبر (ص) از بردگان بودند و در حقیقت بسیاری از آنها به صورت معاون برای بزرگان اسلام انجام وظیفه کردند . از همه بالاتر اینکه شما میبینید همسران بسیاری از ائمه اطهار (ع) از کنیزان بودندو تحت حمایت ایشان . علی (ع) به غلام خود قنبر می فرمود : من از خدای خود شرم دارم که لباسی بهتر از تو بپوشم زیرا رسول اکرم (ص) می فرمود از انچه خودتان می پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه خود میخورید بر آنها غذا دهید . ( بحارالانوار جلد ۷۴ صفحه ۱۴۴ حدیث ۱۹ ) در اولین دیداری که حضرت رضا (ع) با یاسر ( غلامی که مامون برای حضرت در نظر گرفته بود ) داشتند ، یاسر عرض کرد : آقا من غلام شما هستم ، حضرت لبخندی زده و فرمودند : توبرادر من هستی انس بن مالک می گوید : یکی از کنیزان امام حسن مجتبی (ع) گلی به امام هدیه کرد امام آن راگرفت و فرمود تو رادر راه خدا آزاد کردم . من عرض کردم به راستی شما به خاطر اهدای یک گل ناچیز او را آزاد کردید ؟ امام فرمود : خداوند مارا چنین تربیت کرده ، هنگامی که کسی به شما تحیت گفت ، پاسخی بهتر یا همانگونه به اون پاسخ دهید ، پاسخ بهتر به آن کنیز آزاد کردنش بود . (مناقب جلد ۴ صفجه ۱۸ ) زید بن حارثه (غلام پیغمبر ) ازطایفه طی بود و که پس از اسارت به حکم فروخته شد . حکم نیز زید را به عمه خود خدیجه بخشید و خدیجه اورا به رسول اکرم (ص) تقدیم کرد و پیغمبر آزادش نمود و بعدها به پسرخوانده آن حضرت معروف شد . جٌرجی زیدان در تاریخ تمدن خود چنین می گوید : اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است . پیغمبر مسلمانان به خوشرفتاری با بردگان ، سفارش بسیار نموده است . از آن جمله می فرماید : کاری که برده تاب آن را ندارد به اون واگذار نکنید و هر چه خودتان می خورید به او بدهید و همچنین می فرماید ، به بندگان خود کنیز و غلام نگویید بلکه انها را پسرم دخترم خطاب کنید ! خلاصه اینکه : برای از بین بردن سنت غلطی مانند برده داری نیاز به زمان بود که اسلام این کار را در این مدت زمان طولانی ، با طرح برنامه های دقیق انجام داد و این سنت زشت را به مرور زمان از بین برد . با این بیان ، در مقام جواب به اشکال کننده می توان گفت : نه تنها اسلام با برده داری موافق نبود بلکه با برنامه های دقیق به مخالفت بر خواسته و آن را در میان مسلمانان از بین برد … ودر آخر … متاسفانه در دنیای امروز ، بردگی به حقیقت معنا نه تنها ریشه کن نشد بلکه بصورت خطرناکتر و وحشتناک تر یعنی درا ستعمار ملتها و بردگی مستعمرات آشکار گشت . امپراطوری انگلستان که در جامعه غرب پیشقدم الغای بردگی بود ، پیشقدم در امر استعمار نیز محسوب می شود ! جنایاتی که استعمار گران غربی در طول مدت استعمار خود انجام دادند ، نه تنها کمتر از جنابات دوران بردگی نبود بلکه از شدن و گسترش بیشتری برخوردار بود @@@ برخى نوشته‏ اند: امام زین العابدین‏ علیه السلام در هر سال، ماه و روز، برای هر خطا و اشتباهى بردگان را آزاد مى ‏کرد، تا این كه سپاهى از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند كه همه در ولاى امام سجاد علیه‌السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر مى‏ رسید.(1) برخى نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارك امام سجاد علیه السلام را تا یكصد هزار یاد كرده‏ اند.(2) بعضى از همین آزاد شدگان كه در مكتب پرورشى امام سجاد علیه السلام تربیت شده بودند، به محدثانى برجسته و پرتلاش تبدیل شدند، كه از آن جمله مى‏توان از شخصیت‏های بزرگى چون: حسن بن سعید اهوازى، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامى یاد نمود كه همه از موالى و آزاد شدگان امام سجاد علیه السلام هستند.(3) شیخ طوسى نیز راوى معروف، على بن یحیى بن الحسن را از همین افراد شمرده است.(4) علامه امین نیز نوشته است: امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد می کرد. او همچنین نوشته است: هیچ برده ای را بیش از یک سال نگه نمی داشت و حتی پس از آزادی اموالی هم در اختیار آنها می گذاشت. (5) حسینعلی بامری

تاريخ : شنبه 16 آذر 1392برچسب:, | 14:17 | نویسنده : حسینعلی بامری
آزادی انسان، ارزشی خطیر از ارزش های والای اسلامی و هدفی مهم از اهداف بزرگ آن به شمار می‌آید، و شاید از جمله‌ی مهمترین نقشی که ایمان و توحید آن را بازی می‌کنند، همان آزادسازی انسان از دام عبادت و بندگی کردن بندگان و از خرافات و بت‌پرستی و بازگشت آن به خدا، است؛ به گونه‌ای جز از خدا نترسد و جز از او از کسی دیگر استعانت نجوید، و جز به او متوسل نشود، بلکه کاملاً خود را تسلیم خدای بزرگ گرداند. برای تأیید این معنا و برای آزادسازی کامل انسان، ایات فراوانی نازل شده‌اند که این آزادی را تقویت و از آن دفاع و حمایت می‌نمایند، و آن را جوهر انسانیت انسان به شمار می‌آورند، که اگر انسان فاقد آن شود دیگر نقش انسان در هستی از بین خواهد رفت، آیات فراوانی وجود دارند که تعداشان بیشتر از دویست آیه می‌باشد که به تصویر معنای واقعی حقیقی عبودیت خدا و برابری کردن آن میان خدا و غیر خدا می‌پردازند؛ و به همین خاطر است که برای انسان بیان می‌دارند که عبودیتش برای خدا به معنای آزادی و اکرام وی می‌باشد، نه به معنای ذلت و خواری؛ خداوند می‌فرماید: «وَیعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ شَیئاً وَلاَ یسْتَطِیعُونَ فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوکاً لاَّ یقْدِرُ عَلَى شَیءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ ینفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ یسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یعْلَمُونَ وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یقْدِرُ عَلَىَ شَیءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَینَمَا یوَجِّههُّ لاَ یأْتِ بِخَیرٍ هَلْ یسْتَوِی هُوَ وَمَن یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ وَلِلّهِ غَیبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیئاً وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» نحل: 73 تا 78 « ‏و چیزهائی را بجز خدا می‌پرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمی‌توانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند). پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید (و با قیاسهای تباه و تشبیهات ناروا، پرستش بتان را توجیه و تعبیر نکنید). بی‌گمان خداوند (اعمال شما را) می‌داند و شما (سرنوشت کردار بدتان را) نمی‌دانید. خداوند برده مملوّکی را به عنوان مثال ذکر می‌کند که قادر بر هیچ‌چیز نیست، و (در مقابل آن) انسان (با ایمانی) را مثل می‌زند که به او روزی حلال و پاکیزه‌ای داده است و او پنهان و آشکار از آن می‌بخشد و صرف می‌کند، آیا آنان یکسانند؟ (مگر مشرکان که در بند شهوات و خرافات و بندگی بتان گرفتارند، با مؤمنان که رها از بند شهوات و خرافات بوده و سر بندگی جز به آستان یزدان فرود نمی‌آرند، برابرند؟ مؤمنان که اهل منطق و استدلالند در این‌باره می‌اندیشند و می‌گویند:) سپاس خدا را سزا است (که ما را بنده خود کرد؛ نه بنده بندگان خود. واقعاً مشرکان گمراه و سرگردانند) و بلکه بیشتر آنان (فرق حق و باطل را) نمی‌دانند. و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبان‌آور و کارکن و نان‌آور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد می‌خواند و در جاده صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است‌؟). غیب آسمانها و زمین را خدا می‌داند و بس، کار (برپائی) قیامت (و زنده‌گرداندن مردمان در آن، برای خدا ساده و آسان است و از لحاظ سرعت و سهولت، درست) به اندازه چشم برهم زدن و یا کوتاه‌تر از آن است. بی‌گمان خدا بر هر چیزی توانا است (چرا که قدرت بی‌انتهاء است). خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی (از جهان دور و بر خود) نمی‌دانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد تا (به وسیله آنها بشنوید و ببینید و بفهمید و نعمتهایش را) سپاسگزاری کنید. ‏» مهمترین نوع آزادیی که قرآن کریم آن را برای انسان قرار داده و مردم را به رعایت آن فرا خوانده همان آزادی دینداری و بعد آزادی بیان و دیگر آزادی هایی است که انسانیت را برای انسان حفظ می‌نمایند. جز در رابطه با ارزش های والایی همانند «توحید، تزکیه و عمران» و آنچه که از اهداف شریعت بدان مربوط است همانند «عدالت و آزادی و مساوات» آیات قرآنی در این باره (آزادی های کلی انسان و ضروت حفظ آنها) نازل نشده. در قرآن کریم این تعداد فراوان آیات در این باره آمده، تا تأکید و تأییدی بر آزادی انسان به ویژه در انتخاب دین خویش و عدم جواز اجبار و اکراه آن برای پذیرفتن هر دینی و یا تغییر دین خویش به سوی اسلام باشد؛ و تا تأکید نماید که دینداری موضوعی شخصی و خاص میان انسان و خدایش است، و هیچ کس تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند دیگران را مجبور به پذیرفتن دینی خاص و یا تغییر اعتقادات آن نماید. آزادی دینداری و تعریف آن همانند موضوعی خصوصی و بیمه کردن آزادی دینداری برای انسان، از توجه [فراوان] قرآن کریم [به این موضوع] گرفته شده، زیرا آیات فروانی وجود دارند که بر ضرورت این حق و وجوب رعایت آن نسبت به انسان و حمایت آن از هر نوع دخالت خارجی، تأکید می‌نمایند. از جمله‌ی همین آیات فرموده‌ی خدا است که می‌فرماید: (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏) بقره: 256 « ‏اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است، بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است (و او را از سقوط و هلاکت می‌رهاند و) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‌شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد). ‏» استاد رشید رضا در تفسیر المنار به ذکر سبب نزول این آیه پرداخته، که تفسیر آن می‌تواند زمینه را برای بسیاری از اقوالی که گمان می‌کنند این آیه نسخ شده و آن را به طور نامتناسب تفسیر می‌نمایند و می‌گویند این آیه عمومیت ندارد، باقی نگذارند. ایشان در بیان سبب نزول آن می‌فرماید: (ابوداود و ابن حبان و ابن جریر از ابن عباس روایت کرده‌اند که ایشان گفته: زنی (که هر فرزندی را به دنیا می‌آورد، آنها زنده نمی‌ماندند) نذر کرده که اگر فرزندی برایش بماند او را یهودی گرداند و آن را بر آن آئین پرورده کند، وقتی که این برایش محقق شد، بنونضیر که در میان آنها افراد مسیحی وجود داشت نگذاشتند آن زن نذرش را به جای آورد و گفتند: ما فرزندانمان را اهمال و ترک نخواهیم کرد؛ خداوند این آیه را نازل فرمود، لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی... ابن جریر از طریق عکرمه از ابن عباس روایت کرده که ایشان گفته‌اند: این آیه راجع به مردی از انصار از قبیله بنی سالم که به آن حصین می‌گفتند نازل شده، ایشان خود مسلمان بودند اما دو پسر داشت که مسیحی بودند، به پیامبر عرض کرد که آن دو پیرو آئین مسیحیت اند آیا آنها را [برای پذیرفتن اسلام] تحت فشار قرار بدهم؟ خداوند این آیه را نازل فرموده در بعضی تفاسیر آمده که آن مرد تلاش می‌کرد آنها را مجبور به پیرفتن اسلام نماید، اما آن را خدمت پیامبر بحث کردند، آن مرد گفت: ای رسول خدا! چطور پاره تن من [منظور فرزندانش] وارد آتش شوند و من آن را تماشا کنم؟ پیامبر اجازه نداد که آنها را مجبور به پذیرفتن اسلام نماید. ابن جریر تعدای روایت را درباره نذر کردن زنان در زمان جاهلیت به اینکه اگر فرزندانشان زنده بمانند آنها را بر آئین یهود تربیت کنند و به آن آئین بگرویانند، روایت کرده؛ و مسلمانانی بودند که بعد از اسلام آوردنشان می‌خواستند فرزندان خود را که همچنان پیرو اهل کتاب بودند، مجبور به پذیرفتن اسلام نمایند، ولی این آیه درباره آنها نازل شد و به آن قضیه فیصله داد. ابن جریر در روایتی که از سعید بن جبیر روایت کرده می‌گوید که پیامبر به هنگام نزول این آیه فرمود: ایشان در تفسیر می‌فرمایند: این رأی و نظر همان دینی است که بسیاری از دشمنانش گمان می‌برند با زور و شمشیر و بازو قد علم کرد، زیرا اسلام با دستی به مردم عرضه می‌شد و با دستی دیگر قدرت و شمشیر داشت، هر که آن را می‌پذیرفت نجات پیدا می‌کرد و هر که آن را رد می‌کرد او را با شمشیر می‌زدند. ایامی که پیامبر به صورت مخفی و نهانی نماز می‌خواند و ایامی که مشرکان مسلمانان را با انواع عذاب، شکنجه می‌دادند، آیا شمشیر در مکه نقش خود را در اجبار و اکراه مردم به پذیرش اسلام، ایفا می‌کرد، ایامی که مسلمانان هیچ توان بازدارندگی نداشتند و حتی پیامبر و یارانش مجبور به هجرت شدند؟ یا اینکه می‌گویند این اکراه و اجبار در مدینه بعد از قدرت گرفتن اسلام، صورت گرفته؛ زیرا این آیه در اوج این اقتدار نازل شده؛ چون غزوه‌ی بنی نضیر در ربیع الاول سال چهارم هجری به وقع پیوسته، امام بخاری می‌گوید: غزوه‌ی بنی نضیر قبل از غزوه احد – که هیچ اختلافی وجود ندارد که در شوال سال سه هجری بوده – مشرکان مکه همچنان در پی جنگ با مسلمانان بودند. بنونضیر پیمان خود را با پیامبر نقض و دوبار برای ترور وی تلاش کردند و آنها در کنار مدینه سکنی می‌گزیدند، دیگر هیچ چاره‌ای جز اخراج آنها از مدینه نداشتند، آنها را محاصره کردند تا اینکه مدینه را ترک و از آن خارج شدند و به یارانش که از او خواستند ایشان اجازه دهد تا اولاد یهودی مئاب آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمایند و با این کار مانع خروج آنها با یهودیان شوند، اجازه نداد و آنها را از این کار منع کرد، این اولین روزی بود که در آن مسلمانان اکراه و اجبار دیگران برای پذیرش اسلام، به دلشان خطور نمود. استاد – رح – می‌گوید: در میان بعضی ها به ویژه نصارا، اجبار دیگران به پذیرش دینشان مرسوم بود. اما این موضوع مربوط به سیاست است نه به دین؛ زیرا – اصل و جوهر – دین عبارت است از اذعان و اقرار درون و اذعان و اقرار قلبی هرگز با اکراه و اجبار صورت نمی‌گیرد، بلکه با بیان و برهان و استدلال می‌باشد، و به همین خاطر است که خداوند می‌فرماید: قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی، یعنی روشن شد که رشد و هدایت و نجات و حرکت در جاده نور همان دین است و هر که با آن مخالفت ورزد در حقیقت فریب خورده و گمراه است. خداوند در آیه‌ی ذیل تأکید می‌ورزد که حساب کسانی که دیگران را با خدا می‌خوانند [و آنها را همتای او می‌گردانند] به خود اختصاص داده، ‏ وَمَن یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الْکَافِرُونَ:« ‏ هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند - و مسلّماً هیچ دلیلی بر حقّانیت آن نخواهد داشت‌ - حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمی‌گردند، (و بلکه مؤمنان رستگار می‌شوند).‏» ‏(مؤمنون: 117) خداوند پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: ‏ لَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ ‏:« ‏ تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی (تا ایشان را به ایمان واداری).‏»(غاشیه: 22) وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یخَافُ وَعِیدِ. (ق: 45) « تو مأمور نیستی که آنان را وادار (به ایمان) کنی (و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی). چون چنین است، کسانی را به وسیله قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من می‌ترسند...» فَإِنَّمَا عَلَیکَ الْبَلاَغُ وَعَلَینَا الْحِسَابُ. (رعد: 40) «بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.» همان طور که آیات فراوانی، عدم کارآیی وسایل اکراه و اجبار و فرض کردن دین و اعتقاد بر دیگران را برای رسول اکرم بیان می‌دارند؛ دستور می‌داد که رسول خدا مردم را مجبور به پذیرش ایمان و اسلام نماید. خداوند می‌فرماید: (وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظاً وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیلٍ ‏) انعام: 107 «‏ اگر خدا می‌خواست (که او را به یگانگی بپرستند، ایشان را با قدرت و قوت خویش وادار به این کار می‌کرد و از خود اختیاری نمی‌داشتند، و هرگز) شرک نمی‌ورزیدند (ولیکن آنان را به خود واگذاشته است تا به اختیار نه به اجبار راه یزدان یا راه شیطان را در پیش گیرند) و ما تو را مراقب (اعمال و مسؤول افعال) ایشان نکرده‌ایم و ما تو را مکلّف نساخته‌ایم که احوال آنان را اصلاح و امور ایشان را روبراه سازی. ‏» (أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُواْ مُؤْمِنِینَ) یونس: 99 « آیا تو (ای پیغمبر!) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است).» همان طور که خداوند بزرگ بیان داشته، قضیه‌ی ایمان نباید تابع و مطیع اکراه شود، هر نوعی که باشد حتی اگر از زاویه‌ی پافشاری بر مدعو و شور و شوق به هدایت و نجات وی هم باشد، خداوند می‌فرماید: (وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ ‏) یوسف: 103 «‏ بیشتر مردم (به سبب تصمیم بر کفر و پیروی از هوی و هوس، به تو) ایمان نمی‌آورند، هرچند که تلاش کنی (و در راهنمائی ایشان بسیار خویشتن را زحمت دهی). ‏» و به همین خاطر است که خداوند پیامبر را تشویق می‌کند که برای پیگیری دعوت به سوی ایمان و طرد کفر به حکمت و موعظه‌ی حسنه و جدال با روش احسن روی آورد [و آنها را در روش دعوی خویش به کار ببرد] و می‌فرماید: (ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ‏) نحل: 125 «‏ (ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن‌؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است.) بی‌گمان پروردگارت آگاه‌تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می‌شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می‌گردند. ‏» و از اینجا است که روشن خواهد شد، آزادی دینداری در قرآن با دیگر ضمانت ها و تعهدها احاطه شده که آزادی مطلق و بدون قید و بند را از آنها به وجود می‌آورد، مادامی که در چارچوب آزادی انتخاب معتقد و مادامی که حساب آنها تنها بر عهده خدا باشد، به غیر خدا تجاوز نخواهد کرد. بعضی ها میان موضع قرآن کریم در برابر کسانی که در اصل کافر بوده و هیچ دینی را قبول نکرده و همچنان بر آن پایدارند، با کسانی که اسلام را پذیرفته و بعد به کفر می‌گروند، فرق انداخته‌اند؛ آنها با آنچه که قرآن کریم درباره‌ی آزادی گروه اول اقرار کرده، موافقند اما با آزادی گروه دوم مخالف می‌باشند، خداوند می‌فرماید: (وَمَن یتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ) بقره: 108 «و هر که ایمان را با کفر معاوضه کند، راه راست را گم کرده است (و از صراط مستقیم خداشناسی منحرف گشته است). » و می‌فرماید: (وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یأْتِی اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ‏) بقره: 109 «‏ بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند (به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید!) با این که حقّانیت (اسلام و درستی راهی که برگزیده‌اید، از روی خود کتابهای آسمانیشان) برایشان کاملاً روشن گشته است. پس گذشت نمائید و چشم‌پوشی کنید تا خدا فرمان دهد (که در برابرشان چه کار کنید). بی‌گمان خداوند بر هر چیزی توانا است. ‏» همچنین می‌فرماید: (وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) بقره: 109 « (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد می‌رود، و ایشان یاران آتش (دوزخ) می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند.» و می‌فرماید: (کَیفَ یهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَینَاتُ وَاللّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏. ‏ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ. ‏ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ ینظَرُونَ ‏. ‏ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏. ‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏.) آل عمران: 86 تا 90 «‏ چگونه خداوند گروهی را رهنمونی می‌کند که بعد از ایمانشان و بعد از آن که گواهی دادند به این که پیغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشنی برای آنان (بر حقّانیت محمّد) بیامد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. ‏‏ این چنین کسانی، کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه، بر آنان باشد. ‏‏ در این لعن و نفرین، جاودانه می‌مانند و عذابشان تخفیف نمی‌گردد و مهلتی بدیشان داده نخواهد شد. ‏‏ مگر کسانی که بعد از آن، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند، که توبه آنان پذیرفتنی است) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. ‏‏ کسانی که بعد از ایمانشان کافر می‌شوند و آن گاه بر کفر می‌افزایند (و در این راه اصرار می‌ورزند) هیچ گاه توبه آنان (بعد از گذشت فرصت که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می‌گیرد) قبول نمی‌شود و ایشان به حقیقت گمراهند. » همه‌ی این آیات و بسیاری دیگر، بر این مسئله تأکید می‌نمایند که مرتد تهدید به عقاب و مجازات اخروی است و هیچ عقوبت و مجازات دنیوی بر ارتداد وی مترتب نخواهد شد و از جمله آیات صریح این است که می‌فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّمْ یکُنِ اللّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیهْدِیهُمْ سَبِیلاً ‏) نساء: 137 «‏ بیگمان کسانی که ایمان می‌آورند و سپس کافر می‌شوند، و باز هم ایمان می‌آورند و دیگر بار کافر می‌شوند، و سپس بر کفر خود می‌افزایند (و با کفر چشم از جهان می‌پوشند، واقعاً کارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمی‌بخشد و راهی (به سوی بهشت) بدیشان نمی‌نماید.» همگی این آیات صریح، هرگز یک بار هم حد یا عقوبتی دنیوی یا اعدام یا... را برای مرتد ذکر نکرده‌اند؛ زیرا [روح] حاکم بر قرآن همان آسانگیر و مهرورزی و اقرار به آزادی دینداری و حمایت و حفاظت از آن می‌باشد؛ اقتدار و حاکمیتی که تأکید می‌نماید ایمان و کفر قضیه‌ای قلبی و درونی و شخصی میان انسان و خدا است؛ و عقوبت و مجازات کفر و ارتداد بعد از ایمان را عقوبتی اخروی اعلام می‌دارد و آن را به خدای بزرگ موکول می‌نماید -کسی که در ای1. هدف عینی من از اعمال دینی رسیدن به رستگاری است. 2. دلیل مذهبی بودن من ساختن دنیای بهتر برای زندگی است. 3. هدف اصلی من از دین داری به دست آوردن موهبت الهی است. 4. یکی از انگیزه های دینداری من رهایی از زنج است. 5. یکی از منافع دینداری من این است که خداوند مرا در مشکلاتم یاری خواهد داد. 6. منفعتی که در دینداری دنبال آن هستم، احساس قدرت و اطمینان شخصی است. 7. یک دلیل عمده دینداری من انجام تکلیف الهی برای زندگیم می باشد. 8. یکی از اهداف دینداری من خارج شدن از انزوا و عضویت در جامعه مومنین است. 9. یکی از منافع دینداری من کسب بینش عمیق تر نسبت به حقیقت دینی است. 10. در مذهبی بودن دنبال آرامشی هستم که زمانی ممکن است مورد نیاز باشد. 11. یکی از اهداف دینداری من کسب بینش عمیق تر نسبت به حقیقت دینی است. 12. در مذهبی بودن دنبال آرامشی هستم که زمانی ممکن است مورد نیاز باشد. 13. با مذهبی بودن به دنبال کسب راهنمایی در تصمیم گیری های سخت هستم. 14. مهمترین پاداش من از دینداری، غلبه بر رنج، محنت و عاقبت به خیر شدن است. 15. قصد اولیه من از دینداری این است که شخص بهتری بشوم. 16. منظور اصلی من از عمل دینی همسویی با اراده الهی است. 17. یکی از منافعی که در دینداری چستجو می کنم [یافتن] احساس مثبت تری نسبت به خودم است. 18. دلیل اساسی من از دینداری مصون ماندن از عذاب اخروی است. 19. یکی از اهداف دینداری من جلوگیری از انگیزه های ناخواسته و کنترل تصورات شخصی ام در زندگی می باشد. 20. اعتقادات دینی ام نیرو بخش نیستند. 21. من در دینداری به دنبال ارامش خاطر هستم. 22. یک انگیزه ام از دین داری ، خلوت با خدا است. 23. هدف من از دینداری این است که چه چیزی در زندگی واقعا ارزشمند و چه چیزی ارزشمند نیست. 24. به خاطر این دیندارم که ترس از مرگ کمتری داشته باشم. 25. منفعت اساسی که از دینداری دنبال می کنم، به دست آوردن دوستی دائمی با خدا است. 26. یکی از منافع دینداری که دنبال آن هستم، آزادی در زندگی بر اساس دستورات الهی است. 27. یکی از انگیزه های اصلی من از دینداری بخشش گناهان من است. 28. یک دلیل عینی دینداری من ، پرکردن خلاء زندگی است. 29. یکی از دلایل عینی دینداری من کسب فلسفه خوشبینانه و گرفتن انرژی در زندگی است. 30. با دیندار بودن [به] دنبال افزایش احترام به خودم نیستم. 31. یکی از چیزهایی که در دینداری به دنبال آن هستم، معنا و غایت زندگی است. 32. یکی از اهداف دینداری من وحدت روحی در ارتباط با دیگران است. 33. در دینداری من دنبال دانستن این که چه چیزی در زندگی مهم است، هستم. 34. یکی از اهداف دینداری من جمع نمودن تمامی ارزش های معنوی در زندگی روزانه ام می باشد. 35. یکی از منافع دینداری که دنبالش می باشم، کمتر شدن ترس بعد از زندگی است. [ احتمالا ترس از زندگی پس از مرگ مورد نظر است]. 36. با دینداری می خواهم احساس ناامیدی را کمتر کنمن موضوع صاحب حق اول و آخر است -. با وجود اینکه قرآن کریم به بیان زشت بودن این جرم و پیامد آن پرداخته، و توضیح داده هر که به دام آنها بیفتد حقیقتاً به گل و لای کفر افتاده‌اند، این آیات کریمه برای بیان زشت بودن ارتداد آمده‌اند، اما هرگز عقوبت دنیوی را برای آن بیان نداشته‌اند.

تاريخ : شنبه 16 آذر 1392برچسب:, | 14:4 | نویسنده : حسینعلی بامری
لفظ امام در روایات به چه معنا آمده است؟ پرسش آیا لفظ «امام» در روایات به معنی امام معصوم به طور خاص است یا به طور کلّی امام و پیشوا (مثل امام جماعت)؟ در برخی روایات آمده که خمس را فقط باید به امام داد، یا نماز جمعه را فقط امام برپا می‏کند، یا حقّ بسیاری از کارها و امور اجتماعی برای امام منحصر دانسته شده است. منظور از امام در این موارد چیست و به چه دلیل؟پاسخ اجمالی در تعریف لغوی امام گفته شده است: " به هر کس که به او اقتدا شود و در امور پیش قدم باشد، امام گفته می شود.[1] در قرآن کریم امام به پیشوایان باطل و هم به پیشوایان حق اطلاق شده است.[2] در روایات هم امام به معنای لغوی خود آمده است. پس باید در هر مورد به طور جداگانه و با توجه به قرائن بررسی شود که امام به معنای لغوی است یا به معنای غیر آن آمده است

تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, | 14:35 | نویسنده : حسینعلی بامری
فلسفه قيام امام حسين چه بود ؟ چرا امام حسين قيام كرد ؟ انگيزه قيام چه بود ؟ اما اينكه امام حسين چرا قيام کرد

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, | 14:31 | نویسنده : حسینعلی بامری
از اینجا می فهمیم که چرا ائمّۀ اطهار، این همه دستور اکید داده اند که عاشورا باید زنده بماند. و چرا این همه اجر و پاداش و ثواب برای عزاداری ابا عبدالله منظور شده. آیا آنها این سخن را فقط به خاطر یک عزاداری مثل عزاداریهای ما در وقتی که پدر یا مادرمان می میرد، گفتند؟ نه، مُردنهای ما ارزشی ندارد، در مردنهای ما فکر و ایده و هدفی وجود ندارد. ائمّۀ اطهار از این جهت گفتند عاشورا زنده بماند که این مکتب زنده بماند؛ برای این که اگر چه شخص حسین بن علی نیست ولی حسین بن علی باید به قول امروز یک سمبل باشد، به صورت یک نیرو زنده باشد؛ حسین اگر خودش نیست، هر سال، محرّم که طلوع می کند، یک مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند: « اَلا تَرَونَ اَنَّ الحَقَّ ال یُعمَلُ بِهِ، وَ اَنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً»؛ [10]برای اینکه از راستی و حقیقت، شور حیات، شور امر به معروف، شور نهی از منکر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمین، در میان مردم شیعه پیدا بشود

عزاداري به شور ويژه و مخصوص خود نياز دارد؛ البته شور همراه با شعور و در چهارچوب شرع، شور و شعور شرع در عزاي حسيني به هم آميخته است و به همين دليل هم از افضل اعمال و قربات الهي است. وقتي کميت اسدي در حضور امام صادق(عليه السلام) مرثيه خواني کرد، حضرت به وي فرمودند: «همان طوري که در مجالس خود با حالت شور و عزا مي خوانيد، بخوان